اغلب ما از کودکی در معرض این پیش داوری قرار می گیریم. سیستم آموزشی و خواسته های والدین همیشه انتظاراتی بیش از حد توانایی مان را از ما می خواهند.
توقعات افراطی والدین به نحوی که تحمل کوچکترین نقص یا شکست را ندارند، باعث این نوع پیش داوری می شود.
این پیش داوری که به سبب کمال گرایی افراطی بوجود می آید از نشانه های کمبود اعتماد به نفس می باشد.
ما اگر به چیزی که به صورت وسواسی به آن اهمیت می دهیم نرسیم، به پیامدهایی از این قبیل دست می یابیم:
ما فکر می کنیم که اگر همه چیز را به حد مطلوب انجام دهیم مورد پذیرش دیگران قرار می گیریم. اما این مساله کمال گرایی دقیقا برعکس عمل می کند و اطرافیانمان از ما دور می شوند.
کمال گرایی افراطی اگر انعطاف ناپذیر و سرسختانه باشد، ممکن است منجر به نابودی اعتماد به نفس شود.
البته کمال گرایی به خودی خود بد نیست اما اگر شکل افراطی به خودش بگیرد مشکل ساز می شود.
برای اینکه متوجه بشویم که کمال گرایی مان افراطی است باید به مکانیسم های کمال گرایی افراطی اشراف داشته باشیم.
احساساتی که کمال گرایان تجربه می کنند به این صورت است که هیچ وقت احساس رضایت ندارند. نه از خودشان و نه از دیگران و به جز لذت از کار، لذت دیگری نمی برند و باید همیشه فضاهای خالی را پر کنند. نداشتن فعالیت ان ها را مضطرب می کند.
پی نوشت: تا حالا نمی دونستم که کمال گرا هستم اما تمام احساسات بالا را تجربه می کنم.
افراد کمال گرا همیشه فکر می کنند باید همیشه موفق باشند تا ارزش داشته باشند. فکر می کنند ارزششان به میزان بهره وریشان بستگی دارد. به تصور اطرافیان راجع به خودشان خیلی اهمیت می دهند و فکر می کنند اگر کمال گرا نباشند و عالی عمل نکنند دیگران آنها را ترک خواهند کرد.
روابطی که کمال گرایان با دیگران دارند این است که شریکی را انتخاب می کنند که مثل او کمال گرا باشد. از فرزندانشان می خواهند همیشه بی عیب و نقص باشند. همیشه فکر می کنند که نتوانسته اند سطح توقع والدینشان را برآورده کنند و اعتماد به نفسشان را از دست می دهند. چندان به رفتن به میهمانی و دادن میهمانی علاقه نشان نمی دهند چون که فکر می کنند این کار اتلاف وقت است و دیگران حرف مفیدی برای گفتن ندارند.
متاسفانه جامعه ما با برنامه هایی که دارد فرهنگ کمال گرایی را به شدت تشویق می کند و شعار این است که همیشه بهترین ها زنده می مانند.