ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده|ویراستار|ناشر|سارا مرتضوی
نویسنده|ویراستار|ناشر|سارا مرتضوی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

گرفتن دوشیزگی

24/آبان/1401

امروز صبح هم مثل صبح‌های دیگه ساعت چهار بیدار شدم ولی خیلی زود خوابیدم. دیروز سه تا جلد رو تحویل دادم و خیالم راحت شد. تا فصل 28 خاطرات یک گیشا خوندم.

حالا که گیشای ما 14 ساله شده زمان این رسیده که به مزایده گذاشته باشه مثل یه کالا. البته خودشون کلی ذوق می‌کنن و حتی سر این قضیه هم با هم رقابت دارن که چه کسی بیشترین قیمت رو برای مزایده قرار میده.

چندین مرد در مزایده شرکت می‌کنن و برای دوشیزگی گیشا با هم رقابت می‌کنن. در آخر دکتر بالاترین پول رو میده و برنده میشه.

اگه نگفتم دکتر کیه همون کسیه که گیشا عمداً خودش رو زخمی کرد تا بتونه به دکتر نزدیک بشه و حالا دکتر برای شب زفاف تلاش کرد. یک شب گذشت و رُبان سر گیشا از کرمی به قرمز تغییر کرد که نشون می‌داد این گشا با گشاهای دیگه کارآموز یا نوآموز بودن فرق کرده و دیگه باکره نیست.

البته بهتون بگم که گیشا با روسپی فرق داره و سطح گیشا بالاتر از اون‌هاست.

مردی به نام بونو عاشق گیشای ما میشه منتهی آنچنان پولی نداره و در نتیجه نمی‌تونم بدستش بیاره. قضیه‌ی دکتر در همون شب تموم میشه.

مدتی بعد مردی دانای گیشا میشه. دانا مثل همسر می‌مونه، یه چیز تو مایه‌های اینکه مرد، زن رو صیغه کنه با توجه به این‌که خودش زن و بچه داشته باشه. دانای گیشای ما یه مرد ارتشی میانساله که سرپرسته. هر کس دانا داشته باشه از وضع خوبی برخورداره.

یادتونه در مورد یه زن حسود که گیشای بالاتری بود گفتم، اون کلا عقلش رو از دست میده و از اوکیا(یه چیزی مثل یتیم خونه، یه خونه که مادر و خاله و مادربزرگ دارن و گیشا تربیت می‌کنن) بیرونش می‌کنن. چند سال بعد اون رو به عنوان یه خودفروش در مشروب‌کده‌ها می‌بینن.

زنمردگیشاخاطرات یک گیشا
من یه کتابخون و ویراستار حرفه‌ایم که طی یک برنامه تنظیم‌شده کار می‌کنم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید