همیشه تو بچگیت یا همون ۱۷,۱۸ سالگیت فکر میکنی میتونی کسیو پیدا کنی ک اون کارا اون رفتارا اون احتراما و اون خوش گذرونیایی ک باهاش داشتیو با یکی دیگه ام داشته باشی ولی اینو بدون منی ک ب این سن الانم رسیدم دارم بهت میگم ۳۰ به یعد تازه میفهمی فقط همون یبار بوده دیگ ام تکرار نمیشه ی روزی از التماسای یه ادم حالت بهم میخوره بعد به خودت میای میبینی دیگ هیچوقت اون لحظه هارو نداری همیشه جوری زندگی کنیم ک افسوس اینکه ای کاش نمیزاشتم به این راحتی از دست بره نمیزاشتم انقدر زجر بکشه و لحظه های بامن بودن واسش پراز احساس سرکوب و شکست بشه میدونی ی روزی خدا یکیو میزاره سر راه ادم ک ادم میگ من عجب چیزیم ک اینهمه این عاشقمه بعد میفهمی فقط همون یبار بوده آدمای زیادی میانو میرن تو زندگیت ولی دیگه ن مثل اون واسش خرج میکنن نه به جیگرشون بندی نه جون میدن واست نه اونشکلی واست اشک میریزن نه دیگ حتی یک درصد اون ادمم دوستت ندارن ی روزی یکی بود که اسم مستعارشو گذاشتم « برف » واسه اینکه آبش کردم از بین بردمش منو با دخترعموهام میبرد بهترین رستورانای شهر بهترین کافه ها واسم بهترین لباساو ادکلنارو میخرید ولی من اصلا انگار ندانکار هیچچچ علاقه ای نشون نمیدادم هرچی اون بیشتر میومد سمتم من بیشتر عقب گرد میکردم نمیدونم چرا حس میکردم اینهمه حد از عشقو علاقه بی اندازستو داره حالمو بد میکنه حتی جلو مردم کفشای منو جلوپام جفت میکردو میکرد تو پام و پامو میبوسید نمیدونم شاید اینهمه از عشقی ک نشونم داد منو بااون سنم ب این رسوند ک اینهمه اذیتش کنم دارم اینجا اعتراف میکنم ک خدا منو ببخشه من خیلی ناراحتش کردم خیلی سر من غصه خورد اشک ریخت هرروز هرروز از کجا تا کجا واسه من خوراکیای مورد علاقمو میاورد میدونم ک دیگه رفته سر زندگیش هیچ خبری دیگ ندارم شمارشم حتی دیگ یادم نیست که ازش حلالیت بخوام خیلی دوست داشتم فقط یبار میدیدمش و بهش میگفتم که منو ببخشه چون خیلی اذیتش کردم و الان میفهمم میدونین بهم حرف آخری که زد چی بود؟!
گفت از خدا میخوام کسیو بزاره سر راهت که مثل خودت باشه و همینکاری ک بامن کردیو باهات بکنه و نفرینش گرفتو زندگی من خراب شد....
ادامه داره...
فعلا شب بخیر عشقای من🌱