بیشتر زمان شان را در سر های وراجشان میگذراندند.
گویی درون آن جمجمه های سبکسرِ به ظاهر سنگین، فلز های داغی میزیستند که هر چه بیشتر میاندیشیدند، بیش از پیش انبساط میافتند.
کمی از آن زندگی کوتاه را در خیالشان،
و فقط لحظه ای از آن را در واقعیت زندگی میکردند.
به آن ها آدمیزاد میگفتند و در جست و جوی کمالی بودند که تنها در سرهایشان زندگی میکرد....
آن ها موجودات غریبِ اجتماعِ تنهایان بودند.
#آتنا_باقری