آ ت ن ا·۱۲ روز پیشآستانه بیست سالگیدر آستانه بیست سالگی بودن، بی نهایت عجیب است. گویی تمایل ندارم سنم را به یاد بیاورم، این عدد عجیب را، که حکایت میکند دو دهه زندگی کرده و نف…
آ ت ن ا·۲۴ روز پیشآدمیزادبیشتر زمان شان را در سر های وراجشان میگذراندند.گویی درون آن جمجمه های سبکسرِ به ظاهر سنگین، فلز های داغی میزیستند که هر چه بیشتر میاندی…
آ ت ن ادرنامـهای به تو که نمیخوانی·۲۴ روز پیشخیال عشققلب های از هم گسیخته مان، یادآور این جدایی محزون است. خیال بود هر چه بود، رویاست هر آنچه هست. وجودت جداست زِ من، وجودم جداست زِ تو. در تو م…
آ ت ن ا·۲ ماه پیشجنوننمیدانم آن جنون کجا رفته است؟ مگر جنون نیامده بود که بماند و مرا هر دم دیوانه تر سازد؟ چه شد آن تب سوزناک؟چه شد جوش و خروش مجنون وارم؟ جنون…
آ ت ن ا·۲ ماه پیشچیزهای کوچیک و بی اهمیت زندگی، که بهت آسیب های بزرگ و پر اهمیت میزنن:من از اون آدمای چاق و تپل بودم که هیچ مشکلی با اضافه وزنش نداشت.اتفاقات توی ذهن من برخلاف آدمای دیگه رقم میخورد. با خودم فکر میکردم اگه یه…
آ ت ن ا·۳ ماه پیشمتاسفممتاسفم دختر. متاسفم که دنیا پر از رنگ نیست. که سیاه و تاریکه،و نور زیادی نداره. متاسفم که دیگه نمیتونی برای پیدا کردن آدما و کارای شگفتی که…
آ ت ن ا·۳ ماه پیششب هاشب ها غم وجودم را پر میکند، غمِ آن چیزهایی که قبلا داشتم و حال دیگر ندارمشان.غم آدم ها و خاطرات و احساسات پیشینم.چیست این گذشته؟ چیست که د…
آ ت ن ا·۳ ماه پیشدر انتها..." در انتها مرا ترک گفتی.جیر جیر در، همچو سمفونی محزون مردگان، در گوش هایم پیچید و تو رفتی.کمی پیش تر، رو در رو، همانند دیدار نخست، خیره به…
آ ت ن ا·۴ ماه پیشزن بودن یا ظنِّ بودن.باور کنیم که زن بودن، ظنِّ بودن است؟در کتاب معارف دانشگاه در صفحات متعدد و پی در پی میخوانم که زن، به دلیل تمایلات عاطفی بیشتر، احساسات بی…
آ ت ن ا·۴ ماه پیشدلم برای خودم تنگ شده.زندگی تو رو میکوبه و از نو میسازه.تو دلت برای اون آدمی که قبلا بودی تنگ میشه. همون کسی که ساده به همه چیز نگاه میکرد و یه رنگی خودشو توی…