باور کنیم که زن بودن، ظنِّ بودن است؟

در کتاب معارف دانشگاه در صفحات متعدد و پی در پی میخوانم که زن، به دلیل تمایلات عاطفی بیشتر، احساسات بیشتر و تصمیم گیری های هیجانی بیشتر است که صلاح دانسته شده، حقوق کمتر از مرد داشته و این به معنی ارزش کمتر او از مرد نیست!
تا بوده زنان منع بوده اند و از زمین و زمانی که حق انسانی شان بوده و حال میگویید صلاح بر این است که بگذرند از حقی که در تمام تاریخ برایش جنگیده اند؟
کاری ندارم شما چه میگویید.
کاری ندارم از نام خدا و پیامبر چه استفاده ای کرده اید و میکنید و میتازانید و پیش میروید.
میخواهید زن را قانع کنید که تطمیع شود به هر چیز کوچکی که یک مرد به او میدهد؟
بال هایش را چیده و او را به شُکرِ داشتن دستان ظریفش میخوانید؟
اینها جبهه گیری های یک زن در برابر جامعه ی مرد سالارانه شما نیست بلکه دست و پا زدن بی فایده اش برای گرفتن ساده ترین حق هایی است که آرزو شده اند! آن هم در قرن بیست و یکم! هنگامی که زمین شاهد چندین تمدن بوده است.
حال، همه ی کتاب معارف شما را از بر کنم به اسم دین، اما هزاران هزار بار افسوس که با اسم دین و اسلام چه کارها که با رویای زنان نکردید.
ما نیز خود، به خود ظلم میکنیم.
ما میگذریم بالاجبار. میبخشیم و کنار میآییم.
زیرا گاه باور میکنیم که زن بودن، ظنّ است، ظنّ بودن.
لیکن با تمام اینها ما پر خواهیم زد، زیرا میدانم حق های امروز ما، آرزو های زن های پیشین بوده است و ما توانسته ایم. ما توانسته ایم بال هایمان را باز پس بگیریم حتی اگر حال نتوانیم با آن ها پرواز کنیم.