با صدای شر شر آب بیدار شدم.
چقدر لذت بخشه صبح هایی که بانوجانم حیاط را می شوید انگار تمام خانه سبک شده از هر گرد و خاکی...
هنوز رد آب روی کاشی ها مانده، گنجشک هم زیبا تر از هر روز دیگر می خواند.
در این میان، صدای کولر و پمپ آب گواه از تابستان می دهند.
به تازگی چند انجیر از درخت ١٧_١٨ ساله حیاط رسیده، و منتظریم تا مهربان جانم برگردد و او اولین کسی باشد که اولین میوه امسال درخت را می چیند؛ بنظرم این عمل از هزاران واژه عاشقانه تر است... چند روزی هست که مهمان های ناخوانده مان نیامدند، اما من همچنان منتظرم تا بیایند لانه عاشقانه شان بسازند، حالا هم صدایشان می شنوم، قمری ها را می گویم.
صدای خروس همسایه مرا به حسرت داشتن مرغ و خروس وا می دارد...
حالا باید بروم و صبحانه را آماده کنم و به زیر سایه یکی از درختان بیاورم...
تازه از خواب صبح سه شنبه بیدار شده ام و ذهنم درگیر کلی مسائل آینده هست، از کلاس های مجازی تابستانه که امروز یکی ساعت ١٣ تا ١۸/۵ دارم تا پایان ترم ها و ارشدی که هنوز سه سال دیگر مانده...
گرچه دیر است اما هنوز برای من صبح زود است، پس صبحتون بخیر🌹🌹

الهی شکر 🌱
سه شنبه ٣١ مرداد ماه سال ١۴٠۴ حوالی ساعت '٨:٣٢