ویرگول
ورودثبت نام
نیما خادمی کلانتری
نیما خادمی کلانتریبیشتر از هرچیزی می‌نویسم چون می‌خوام بنویسم
نیما خادمی کلانتری
نیما خادمی کلانتری
خواندن ۲ دقیقه·۲ روز پیش

اراده

به چشمانش نگاه کرد. پر از خستگی و ناامیدی بود. به نظر می‌رسید دیگر توان ادامه دادن ندارد. با خودش فکر می‌کرد الان بهتر است بلند شود یا همان‌جا بنشیند. عوضش سرش را انداخت پایین.
نگاهی به بیرون کردم؛ خورشید در حال غروب بود.

زمین خشن بود، اما در عین حال انگار از جنس پلاستیک؛ با این حال آن‌قدر وزن‌های سنگین رویش افتاده بود که دیگر نمی‌شد جنسش را به‌درستی تشخیص داد. به دست‌هایش نگاه کرد؛ گرفته بودند. انگار دقیقاً از همان جنس زمین ساخته شده بودند: هم سفت، هم خشن. کف دست‌هایش آن‌قدر زبر بود که با خودش فکر کرد می‌تواند از آن‌ها به‌عنوان سنباده استفاده کند.

یک نفس عمیق کشید و دوباره به او نگاه کرد. این بار، علاوه بر خستگی‌ای که در چشم‌هایش بود، خشمی هم دیده می‌شد. به نظر می‌آمد مصمم شده ادامه بدهد. خوشم آمد. این یعنی اهل تسلیم شدن نیست. دست‌هایش را باز کرد و شروع کرد به تکان دادنشان تا آماده شود. بعد، سریع دستگیره‌های دستگاه را گرفت و وزنه زدن را شروع کرد.

یک… دو… سه… چهار…
همین‌طور ادامه داد. نمی‌فهمیدم چه انرژی‌ای دارد که ول‌کن معامله نیست.
نه… ده… یازده…
از ظهر تا حالا من از خستگی پاهایم بریده، این‌همه اینجا ایستاده‌ام، اما او انگار قصد تسلیم شدن ندارد.
شانزده… هفده…
خدایا بس کن، چرا می‌خواهی این‌قدر ادامه بدهی که در راه خانه جنازه باشی؟

آخرهای کار که نگاهش کردم، با هر بار جمع کردن دستگیره‌ها، به‌جای شمردن، داد می‌زد. خودم هم نفهمیدم تا چند جلو رفت. صورتش غرق عرق بود. معلوم بود تحملش به آخر خط رسیده، اما دست‌هایش در میانه‌ی راه مانده بودند؛ بین رها کردن دستگیره یا کامل کردن همین نیمه‌راه. با تمام وجود فریاد زد و حرکت را کامل کرد، بعد دستگیره‌ها را رها کرد.

سرش را عقب انداخت و به زمین خیره شد. نفس‌نفس می‌زد. وقتی دوباره بالا را نگاه کرد، لبخند زد.
با خودم گفتم: همینه. من همین روحیه رو می‌خوام. این‌که با وجود تمام حرف‌هایی که توی سرت هست، خسته نشی و ادامه بدی.

بلند شدم و به سمت رختکن رفتم. هنوز نفس‌نفس می‌زدم و می‌دانستم قرار است مثل جنازه برگردم خانه.

باشگاهارادهپشتکارخشم
۱
۰
نیما خادمی کلانتری
نیما خادمی کلانتری
بیشتر از هرچیزی می‌نویسم چون می‌خوام بنویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید