یه تلخی توی جام قلبم ریخته شده که
نه امکان سرنگونی پیاله هست
و نه توان شکرین کردن زهر
و حس می کنم
چون آیینه ای بر صورتم تصویر انداخته
و نورِ خشن بر دیگران می تاباند
وه که همه متنفر گشتند از من...