فک کردم زندگی کم اهمیت تر از چیزیه که من فکر میکنم جدا از ناپختگی ها ، تحمل ها و صبر ها برای آدم های طماع و عوضی ،راستش به این فکر کردم که این آدما کم اهمیت تر از اونی هستن که حتی سرشون فریاد بزنم یا حتی درموردشون فکر نکنم به نظرم واگذار کردن اونا به خدا کافی باشه ، من بهشون اهمیت نمیدم و انرژی مو صرف اینجور آدما نمیکنم ، این جامعه ی من ایران که بویی از تمدن چند هزار ساله اش نبرده و مثل اقوام مغول به دریدن دیگران و غارت دیگران پرداخته البته تفاوتش اینه که اونا به حمله به کشورهای دیگر پرداختن و ما به نابود کردن کشور خودمون کمر همت بستیم، از مسئولین بلند پایه که اختلاس میکنن گرفته تا کافی نتی محله که پنج تومن و ده تومن میکشه ، خیل خوب باشه شاید فکر کنی اینا هجویات یه جوون تازه وارد توی جامعه اس ولی میخوام به تو بگم که کسی که تمام زندگیش توی سرویس بهداشتی باشه هیچ بوی بدی رو احساس نمیکنه ولی بلافاصله فرد از یه جای عادی به اونجا بره بو رو احساس میکنه چون عادت نکرده و حالش بد میشه، من بوی تهوع آور جامعه رو احساس میکنم چیزی رو احساس میکنم که دیدم ، لمسش کردم و به زور باهاش کنار اومدم و بیش تر از هر لحظه ای دارم متوجه میشم که یا باید برم و یا باید تقویت شم و بعداً برم ، راستش توی صدا و سیما و تبلیغات و .. میگن امام زمان ظهور کنه ولی من میگم با این وضع هیچ وقت دوست ندارم امام زمان ظهور کنه چون تنها میمونه ، و هیچ کس رو نمیبینم که کمکش کنن ،
جامعه ی ما با شعار قوت گرفته و توهم و خیال اون رو از واقعیت جدا کرده به طوریکه پر کاه در چشمان دیگران را به خوبی میبینند ولی چوب بزرگی که در قلبشان وجود دارد را نمیبینند برای برخی از هموطنانم متاسفم و آرزوی بینش و خوبی را برایشان دارم در غیر این صورت .....