:وای چقدر دزدی زیاد شده! دیدی موتوریه با چه سرعتی گوشی پسره رو زد !
:اینجا هر روز از اینا هست تا دلت بخواد، تازه این خوبش بود بدترشم هست!
مکالمه ی بالا رو شاید در اشکال مختلفش و در جاهای مختلف شنیدیم و برای درک افزایش لجام گسیخته ی جرم و جنایت نیازی نیست دست به دامن آمار ببریم، بدون نیاز به هیچ سخنگوی دولتی و پژوهش گری می تونیم این مسئله رو درک کنیم که میزان جرم و جنایت به خصوص جرایم خرد نظیر سرقت ، زورگیری ، باج خواهی و..... به شکل باور نکردی در این یکی دو سال زیاد شده.
توی این مقاله سعی می کنم به صورت کوتاه به بررسی علت افزایش جرم و جنایت در جامعه بپردازم.و در این بین با مفاهیم و دیدگاهای جالبی آشنا شدم که دوست دارم باهاتون به اشتراک بگذارم.
سعی کردم از بروز ترین منابع علمی در مقاله استفاده کنم هر چند تا حد زیادی مطالب رو خلاصه کردم ولی بعضی از این منابع رو لینکاش رو قرار می دم تا چنانچه موضوع برای شما هم به اندازه ی من جالب بود برید سراغش.
امیل دورکیم جامعه شناس فرانسوی و یکی از اولین کسانی که به روش علمی سعی در بررسی های جامعه و ویژگی های آن کرد، یکی از دقیق ترین نظریه ها را در رابطه با ناهنجاری ها اجتماعی و علت آن مطرح کرد.
دورکیم بعد از بررسی جوامع صنعتی در ابتدای عصر صنعتی شدن و شرایط غالب فرهنگی و اجتماعی در آن به این نکته پی برد که این جوامع اکثرا درگیر تغییر و تحولات فراوان چه در بحث اقتصاد چه در بحث فرهنگ و مراودات بین فردی هستند و در این جوامع در حال تغییر نقش ها و ارزش های قدیمی که مورد پذیرش افراد جامعه بودند و بر اساس آن اعضای یک جامعه روابط اجتماعی خود را بنا می کردند، تشکیل خانواده می دادند و موفقیت های خو را بر اساس آنها ارزشیابی می کردند بی معنی شده است و برای جامعه ی در حال تحول جدید مفهومی ندارد. اما در این بین هنوز ارزش های جدیدی جایگزین ارزش های قبلی نشده است و ساختار های اجتماعی نیر خانواده و موسسات موثر در اجتماع نتوانسته اند بر ارزش های جدید متناسب با دنیای جدید اتفاق نظر داشته باشند.
در این وضعیت، دورکیم مفهومی به نام "آنومی" مطرح می کند که عبارت است از :
آنومی یک موقعیت اجتماعی است که در آن ارزش ها و هنجار هایی که قبلا برای جامعه مهم بوده است تجزیه می شود و یا از هم می پاشد.
در جامعه دچار وضعیت آنومی، افراد جامعه دچار احساس بی معنایی، عدم تعلق به جامعه می شوند و احساس می کنند از سایرین جدا افتاده اند و ارتباطشان با جامعه از دست رفته است.
بنا بر باور دورکیم ارزش ها و هنجار های مشترکی که یک جامعه را شکل داده بود و مورد قبول کلیه ی ساختار های اجتماعی بود سبب می شد تا میزان ناهنجاری ها نظیر جرم و جنایت و خودکشی کم باشد و قابل کنترل باشد اما در جوامعی که تغییرات در آنها به سرعت در حال انجام است و ساختارهای اجتماعی توانایی بازسازی خود را نمی یابند، در این ساختار های ارزش ها و هنجار ها به عنوان گره هایی که مردم را در کنار هم قرار می داد اکنون از هم گسسته شده اند و در این شرایط کنترل اجتماعی به پایین ترین حد خود می رسد و مردم احساس می کنند می توانند برای رسیدن به خواسته های خود از هر روشی استفاده کنند و در نبود ارزش و ساختار اجتماعی مقتدر ، هر کس برای رسیدن به امیال خود بی توجه به جامعه اقدام می کند که این باعث افزایش میزان جرم و جنایت و ناهنجاری می شود.
در واقع از نظر دورکیم ناهنجاری ها و انحرافات اجتماعی نتیجه ی تغییرات سریع و غیر اصولی جامعه هستند که در آن ارزش های پیشین بی اعتبار شده اند و هنوز ارزش های جدیدی جایگزین نشده اند
سال های بعد جامعه شناس دیگری به نام رابرت مرتون با استناد به مفهوم آنومی دورکیم نظریه ای برای توضیح ناهنجاری ها و انحرافات اجتماعی ارائه داد به نام نظریه ی کشش اجتماعی ، که یکی از مهم ترین نظریات در زمینه ی شناخت دلایل جامعه شناسی جرم و جنایت می باشد
بر اساس این نظریه ، انحرافات اجتماعی زمانی به وجود می آیند که افراد جامعه از ابزار لازم برای دست یابی به اهداف ارزشمند فرهنگی محروم شوند در نتیجه برای دستیابی به آن اهداف روی به ابزار غیر قانونی نظیر دزدی و سرقت، قتل و.... روی می آورد.
این نظریه بر روی نقش نابرابری های اجتماعی و افزایش این نابرابری ها و محروم کردن یک عده از افراد جامعه از دستیابی به امکانات جامعه برای پیشرفت در افزایش میزان جرم و جنایت تاکید دارد.
از نظر مرتون جامعه از دو جز تشکیل شده است :
فرهنگ می تواند ساختار های اجتماعی را بسازد و آن را تغییر دهد و همچنین متقابلا از ساختار های اجتماعی تاثیر می پذیرد و می تواند تغییر کند. ساختار های اجتماعی می توانند و باید ابزار های قانونی و ایدآل رسیدن به اهداف ارزشمند فرهنگی نظیر: ثروت مند شدن و..... را برای افراد جامعه فراهم آورند.
اما با توجه به محدودی امکانات جامعه بعضی از افراد نمی توانند به این امکانات دسترسی پیدا کنند و از آن محروم می مانند که در نتیجه به اهداف فرهنگی نمی رسند و از سوی جامعه و از محیط و باور های درونی مبنی بر ارزشمندی این اهداف ، احساس فشار می کننددر نتیجه برای دستیابی با این اهداف از ابزار غیرقانونی و رفتار منحرفانه استفاده می کنند که باعث بروز جرم و جنایت در جامعه می شود
هرچقدر در جامعه ای میزان نابرابری اجتماعی بین مردم و طبقات مختلف اجتماعی بیشتر باشد افراد احساس محرومیت بیشتری می کنند در نتیجه امکان بروز جرم و جنایت در آن جامعه افزایش پیدا می کند
در مبحث نابرابری اجتماعی نیز افراد احساس می کند به نسبت طبقه ای دیگر در سطح پایین تری قرار دارند و نمی توانند به سطح بالا تر برسند. از نظر مرتون افراد با طبقه ی اجتماعی پایین و فقیر فرهنگی و مالی احتمال بیشتری دارد که به جرایم مالی نظیر سرقت و زورگیری و جیب بری و.... دست بزنند که بعضا صرفا برای حفظ بقا و مراقبت از خود و خانواده ی خود در جامعه ای است که از آنها امکان دستیابی به امکانات دریغ شده است
بنا به این نظر جوامع پیشرفته و ثروتمند که توزیع ثروت در آنها به گونه ای عادلانه تر صورت می گیرد میزان جرم و جنایت و انواع آن بسیار پایین تر است (مثال سوئد و سویس و فنلاند به عنوان کشور هایی با میزان جرم و جنایت پایین) و وظیفه ی افراد در جامعه و ساختار های قدرت این است که از طریق ثروتمند تر کردن جامعه و وضع قوانین توزیع عادلانه تر ثروت نظیر مالیات و توسعه ی خدمات درمانی مطلوب و در دسترس تر کردن آنها و کاهش نابرابری اجتماعی و دسترس افراد به ابزار های قانونی بکوشند تا میزان جرم و جنایت در جامعه کاهش پیدا کند
شاخص جینی ، شاخصی برای ارزشیابی میزان نابرابری اجتماعی در یک جامعه می باشد و هرچه میزان عدد در شاخص جینی بزرگتر باشد به معنای نابرابری بیشتر در یک جامعه است
با نگاه به وضعیت شاخص جینی در ایران در سال های 84 الی 1401 می توان علت بسیاری از ناهنچجاری ها و جرم و جنایت ها را توضیح داد.