برای آخرین ماه بهار و انتخاب کتابی با موضوعیت ترس، انتخاب من به پیشنهاد خود طاقچه کتاب "ملکوت" رو در رده کتابهای ترسناک آورده بود کتاب ملکوت بود.
کتاب بسیار طوفانی و با القای حس ترس شروع میشود؛ چهارشنبه شب بود که جنی در روح آقای مودت حلول کرد! جن یکی از ترسناکترین و رازآلودترین مفاهیم ماورائی در دین و ادبیات! اما اگه در ادامه انتظار رمانی با تم تند، هیجانی و ترسناک رو داشته باشید باید بگم که احتمال زیاد ناامید خواهید شد! چون این کتاب یه رمان فانتزی یا ترسناک با حضور جنها و ترس و اضطراب نیست بلکه اثری سورئال و فلسفی و به شدت پیچیده(حداقل برای من) بود که بعد از پایان کتاب و خوندن نقشهای هر شخصیت و تحلیلش متوجه شدم نویسنده از خلق هر شخصیت و دیالوگهای بعضا سخت و ثقیل برای اکثر مخاطبها چه هدفی رو دنبال میکرده... داستانی نمادین از داستان آفرینش، خلقت، گناه، شیطان و بشر و چالشهای تمامنشدنی و لحظات سخت انتخاب!
به شخصه چون من با دید یه کتاب ترسناک وارد فضای این داستان شدم منو راضی نکرد و شاید بهتر بود اگه دنبال حس ترس و اضطراب و هیجان و بالابردن آدرنالین هستید به جای این کتاب یه اثر راحتخوانتر با چاشنی روح و جن و عمارت تسخیرشده پیدا کنید! اما اگه دلتون میخواهد کمی ذهنتون رو به چالش بکشید و یه اثر رئالیسم جادویی با صفحات نه چندان زیاد بخونید این کتاب پیشنهاد مناسبی خواهد بود که احتمالا سلولهای خاکستری مغزتون رو هم فعال میکنه. :)
توصیفات، اشارهها و استعارههای کتاب در اول هر فصل به آیاتی از قرآن، انجیل یا اشعار معنوی گره خورده که خوراک فکری بیشتری برای غور در کتاب به علاقهمندان این سبک میده!
از خوندن این کتاب راضیام؟ با توجه به اینکه رئالیسم جادویی سبک و ژانر محبوب من نیست نه چندان! البته این نظر حال حاضر منه و ممکنه در آینده یه بار دیگه این کتاب رو بخونم و دوستش داشته باشم! اما امتیازم در حال حاضر بهش دو از پنجه. :))))
از نقاط مثبت کتاب شخصیتپردازی کاراکترها و پرداخت اوناست به طوری که به مرور متوجه میشیم نقش هرکدوم و علت بروز هر رفتار در هر شخصیت چیه و از کجا نشات میگیره.
گاهی بعضی مکالمات کتاب مخصوصا وقتی به بحث مرگ و فرصت کم انسانها برای زیستن و نوشیدن زندگی میرسه ترسناک میشه! از این جهت که مثل یک تلنگر یادمون میاره این سرنوشت مختوم همه ماست و نتیجه کمیها، کاستیها و کارهامون رو در جایی که فکرش هم نمیکنیم دریافت خواهیم کرد!
پایانبندی کتاب به نظر من خوب بود و تقریبا متوجه شده بودم چی به چیه! :) البته این چیزی از احساس نیازم برای دوباره خواندن کتاب رو کم نکرد! خوانشی دوباره که نمیدانم کی فرصتش پیش بیاد چون احساس میکنم خوندن چنین آثاری هرچهقدر هم کوتاه اما نیاز به ذهنی آرام و باز برای تحلیل داره که اینروزها و وسط یکی از پرچالشترین روزهای من شاید وقت و لذتش نباشه!
هم نسخه الکتریکی و هم نسخه صوتی کتاب در طاقچه موجوده و من نسخه الکتریکی کتاب رو خوندم و لینک مطالعهاش در طاقچه به این آدرسه:
#چالش_کتابخوانی_طاقچه