امیر حسین
امیر حسین
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

اشتباه همیشگی

اون روزا تازه دلم شکسته بود از پنجره بیرون رو نگاه می کردم.شهر همون شهر بود،فقط یه رابطه کمتر داشت. قضیه همون کلیشه ی همه گیر بود،فاصله ی بین دوستی و رابطه... وقتی تو دوست داشتنت بیشتره و فکر میکنی برای هم مناسبی ولی طرف مقابلت نگاهی متفاوت نسبت به تو داره جایی که نه دوستی میتونه ادامه داشته باشه و نه رابطه ای درکاره...


توی کافه با دوستم نشسته بودیم.مهدیس همیشه هوامو داشت حتی الان بیشتر از همیشه ما دانشگاه باهم آشنا شدیم الان دوستی مون ۴ ساله شده. سکوت بین مون رو تحمل نکرد نمی تونست ببینه این همه کلافه ام...

+هنوز پکری؟

-دارم سعی میکنم هضمش کنم

+تو مقصر نیستی

-چرا هستم باید زودتر از اینا بهش میگفتم

+تو تمام سعی ات رو کردی بهش گفتی دوستت دارم و ثابتش کردی ولی حالا که اون دوستت نداشت دلیلی نداره خودتو رنج بدی وقتی یه نفر ردت میکنه دلیلی نداره خودت خودتو رد کنی اگه اون دوستت نداشت همیشه یه نفر دیگه پیدا میشه که دوستت داشته باشه اینی که هستی رو بخواد

-اصلا خوب دلداری نمیدی...

+....

به مردمی که میومدن و می رفتن خیره شد .نگاهشو ازم گرفت. باور داشتم هرکاری میکنه که حالم خوب شه همیشه تو هر حالی حمایتم می کرد،برام بود. نمی خواستم حال اونم خراب کنم فقط میخواستم که با یکی حرف بزنم تا خالی شم برای همین ازش خواستم بریم بیرون و اون نه نیاورد هیچوقت نا امیدم نمی کرد

میخواستم بازم حرف بزنیم:

-من فقط عشق میخواستم میخواستم دنیامو باهاش قشنگ تر کنم حس میکردم اون کامل ترین تیکه ی منه من فقط... من فقط دنبال عشق می گشتم که پیداش نکردم اصلا کجا باید دنبالش می گشتم که پیداش کنم؟

چشماشو از خیابون گرفت خیره شد بهم و گفت: تو قلب یه نفر دیگه...

داستانرابطهخودنویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید