این بار چشم هایت از فرط خستگی، داد و فریاد میکنند. به قدری صدایشان زیاد است که سردرد میگیری.
تصمیم میگیری برای مدتی نه چندان طولانی، آنها را ببندی؛ از تمام هرج و مرج های اطراف، از تمام خطوط کتابی که با فاصله کم، کنار هم نشسته اند و منتظر اند با دیده شدن، جان بگیرند و معنا ایجاد کنند.
در این حین احساس میکنی رابطه ای جدید پیدا کرده ای، با خودت میگویی: "آدم ها دقیقا شبیه کلمات هستند. احساس میکنند مادامی لحظاتشان معنا دارند و واقعا وجود دارند، که دیده شوند. پس احتمالا ناخواسته، گوشی موبایلشان را برمیدارند و با شادی، لحظاتشان را ثبت میکنند و بعدا، آنها را با دوستانشان به اشتراک میگذارند."
حالا چشمانت را باز میکنی، با این تفاوت که از این به بعد، با کلمات، همزادپنداری میکنی.
_________________
✨🦋چنل تلگرام من: pnta_rh@