ویرگول
ورودثبت نام
سجاد مهدیون
سجاد مهدیوننویسنده‌
سجاد مهدیون
سجاد مهدیون
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

آزادی، از پوست تا مغز: پنج سطح درک انسان از آزادی

در جهان امروز، آن‌چه به نام آزادی تبلیغ می‌شود، اغلب چیزی بیش از بازاریابی هوشمندانه‌ی توهم آزادی نیست. نظام سرمایه‌داری و نظم جهانیِ حاکم، آزادی را به صورت بسته‌هایی جذاب، فوری و مصرف‌پذیر به مخاطب عرضه می‌کند: آزادی پوشش، آزادی جنسی، آزادی انتخاب برند، آزادی در نمایش بدن یا سبک زندگی. اما این‌ها، همگی در سطحی‌ترین لایه‌ی ممکن از مفهوم آزادی قرار دارند؛ لایه‌ای که من آن را "آزادی غریزی" می‌نامم.

این نوشتار دعوتی است به بازاندیشی عمیق در معنای آزادی؛ نه به‌عنوان شعار، بلکه به‌عنوان فرایند شناختی-فلسفی. مدلی که در ادامه ارائه می‌دهم، تلاش می‌کند پنج سطح اصلی درک انسان از آزادی را طبقه‌بندی کند. این مدل نه‌تنها مبتنی بر تحلیل شناختی و هستی‌شناختی است، بلکه تلاش دارد نشان دهد چگونه نظام سلطه، آگاهانه ما را در سطوح پایین‌تر نگاه می‌دارد.

۱. آزادی غریزی: رهاییِ بدن، زندانیِ ذهن

در این سطح، آزادی به معنای «دسترسی بی‌واسطه به امیال» است. خوردن، نوشیدن، لذت جنسی، حرکت، و انتخاب ظاهر. سرمایه‌داری دقیقاً همین‌جا سرمایه‌گذاری می‌کند، چرا که قابل مصرف و قابل کنترل است. این سطح، مثل چراغی چشمک‌زن است در ویترین آزادی؛ پر زرق‌وبرق ولی تهی.

۲. آزادی حقوقی/مدنی: قراردادهایی در قفس

سطحی بالاتر، جایی‌ست که فرد در چارچوب قانون و نظم اجتماعی حق مشارکت، رای دادن، اعتراض یا بیان نظر پیدا می‌کند. این سطح محصول عصر مدرن و دموکراسی‌های لیبراله، اما هنوز هم در ساختاری از قدرت قرار دارد. آزادی این‌جا به‌جای رهایی، بیشتر به مدیریت تمایل به رهایی شبیه است.

۳. آزادی عقلانی/فلسفی: شک در خودِ آزادی

در این سطح، انسان شروع به پرسش از معنای آزادی می‌کند: آیا آزادی ممکن است؟ آیا آن‌چه من انتخاب می‌کنم، واقعاً از من سرچشمه می‌گیرد یا از ناخودآگاه، فرهنگ، ژن، یا تبلیغات؟ این سطح، محل ظهور «خودانتقادی» و آغاز جدی‌ترین جدال‌ها با خود است. ذهن از خواب بیدار می‌شود.

۴. آزادی اگزیستانسیال: رهایی در دل بی‌معنایی

اینجا دیگر نه قانونی هست، نه تکیه‌گاهی. آزادی بدل می‌شود به سنگینیِ مسئولیت خالص خود بودن. سقراط، کامو، سارتر، وداها، عرفان‌های رادیکال شرقی… همه به این سطح چشم دوخته‌اند. آزادی در این‌جا یعنی پذیرش تنهایی، مرگ، فقدان معنا، و خلق خویشتن در دل نیستی.

۵. آزادی متعالی: عبور از زبان، عبور از خود

در والاترین سطح، انسان از «توهم سوژه‌بودن» هم عبور می‌کند. این مرحله با رهایی از خود، از زبان، از دوگانگی‌ها همراه است. این‌جا نه آزادی از چیزی‌ست، نه آزادی برای چیزی؛ این‌جا بی‌شکلی نابِ رهایی است. جایی که آگاهی، بدن، زبان و زمان در هم می‌شکنند. این سطح شاید به تجربه‌های مراقبه‌ای، عرفان عمیق، یا حتی هنر متعالی نزدیک باشد.

چرا سرمایه‌داری فقط سطح اول و دوم را می‌خواهد؟

زیرا سطوح بالاتر، ناپایدارند، غیرقابل مصرف‌اند، و بدتر از همه: انسان را خودآگاه و مقاوم می‌کنند. سرمایه‌داری به شهروند نیاز ندارد، به مشتری نیاز دارد. آزادی‌ای که به سطح چهار و پنج برسد، دیگر قابل قالب‌بندی در اینستاگرام و بیلبورد نیست.

نتیجه: آزادی واقعی، روندی است نه کالا

آزادی نه یک وضعیت، بلکه یک روند شناختی، اگزیستانسیال و شاید متعالی‌ست. ما برای رهایی از سلطه، باید از فریادهای فریبنده‌ی آزادی عبور کنیم و به آگاهی از ساختارهای پنهان محدودیت برسیم؛ چه آن‌ها در سیاست باشند، چه در بدن، چه در ذهن، چه در زبان.

جهان آزاد نیست، اما ذهنی که مدام خودش را می‌سوزاند تا از لایه‌ای به لایه‌ی دیگر گذر کند

، شاید روزی برسد به آزادی‌ای که دیگر نیاز به نام ندارد.

آزادیفلسفهادراکسرمایه داری
۲
۰
سجاد مهدیون
سجاد مهدیون
نویسنده‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید