ویرگول
ورودثبت نام
Tina
Tinaشاید نوشتن راه فراری باشد برای مواقع دلگیری....
Tina
Tina
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

تو ای شب باقی بمان .

میان هیاهوی جهان ، غافل از هر درد و خوشی، غافل از هر گریه و خنده ای ایستاده ام.

تهی از احساس تر از همیشه ، بی امان کلمه《 ای کاش 》را بر زبان‌می آورم.

به خوشه های گندمی که زیر نور آفتاب میدرخشند خیره میشوم ، زیباست، چشم هایم‌ را میبندم و می‌گذارم باد موهایم را به رقص آورد.

گویا زندگی در این لحظه متوقف شده ، معنایش را از دست داده و همراه من روی دیوار آجری به تماشای غروب نشسته است .

مدام با خودم زمزمه میکنم:

ایکاش حافظه ام را از دست میدادم و هیچیک از اتفاقات و آدم های گذشته رو بیاد نمی آوردم.

ایکاش هرگز چنین سفری را آغاز نمیکردم ، ایکاش اینچنین برده افکارم نبودم

ایکاش هرگز برخی انسان ها را حداقل در این زندگی ملاقات نمیکردم .

ایکاش میان امروزو فردا یکسال فاصله بود و تمام این یکسال را یا بال داشتم و پرواز میکردم یا نامرئی میشدم و مخفیانه نگاهت میکردم .

قلبم یا ذهنم نمیدانم اما یکی از این دو سخت پژمرده گشته و مرا به ویرانی میکشد .

درون و باطنم همچون سیاه و سفیدن ، دیگر قادر به مخفی کردن احساساتم درون جسمم نیستم و از زخم‌های تنم بیرون میریزند و مرا رسوا میکنند .

اما تاریکی شب و نور مهتاب مرا بیشتر از هر چیزی به اعماق وجودم‌ میکشانند ، ایکاش همیشه شب باشد.

میگویند نجات دهنده در آینه است اما گویا نجات دهنده خود سردرگم است و چشم به راه یاری که هرگز نخواهد رسید مگر از بازتاب خویش .

شب
۵
۱
Tina
Tina
شاید نوشتن راه فراری باشد برای مواقع دلگیری....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید