دلم میخواد به پیشنهاد معلمم خانم اقا محمدی عمل کنم و نوشتنو شروع کنم ....
همیشه مینوشتم اما فقط برای خودم با نوشته هام حال میکردم راستش دست قلم خوبی دارم و آدمی نیستم که نتونم خودم و احساساتمو بیان کنم اما اینکه شروع به نوشتن اینجا کنم و بدونم که بقیه هم میخوننش حس عجیبی داره
این روزا نمیدونم خودمو چی فرض کردم همش از خودم انتظارای بیجا دارم و سعی میکنم بی نقص باشم، کسی باشم که همرو راضی نگه میداره ، همش میخنده، درداشو به کسی نمیگه که مبادا ادم خسته کننده ای بشه ، یه اسراحت کوچیک هم به خودش نمیده و همش خودشو سرزنش میکنه اما منم ادمم ادمیزاد که بی نقص نیست ادما اشتباه میکنن ادما شکست میخورن از دست میدن و زمین میخورن ولی اونیکه باعث میشه واقعا بشه بهشون گفت ادم اینه که دوباره پا میشن تلاش میکنن و با وجود خستگی ادامه میدن
زیادی به خودم سر کوفت زدم و احساسات بد رو به خودم منتقل کردم تحت تاثیر حرف بقیه قرار گرفتم و ضعف و شکست رو به خودم قبولوندم ولی از این وضع راضی نیستم هرچه سریعتر باید خودمو بهبود بدم اولین چیزی که به ذهنم اومد نوشتن بود نوشتنی که بتونم خودمو باهاش سبک کنم و دوباره برگردم به زندگی
"و اینکه به یاد داشته باشم کسی نمیاد منو نجات بده و هلم بده جلو مگر اینکه اون ینفر خودم باشم "