ویرگول
ورودثبت نام
الهام تربت اصفهانی
الهام تربت اصفهانی
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

ما اوشین نبودیم


چند شب پیش بود که مامان زنگ زد و با بغضی توی صدایش گفت: الهام شبکه تماشا داره اوشین رو نشون میده برو ببین. مامان همیشه با دیدن این سریالهای قدیمی روزهای زندگی‌اش را مرور می‌کند مثلا یادش می‌آید هنگام پخش این سریال کجا زندگی می ‌کرده و چه کسانی دور و برش بوده اند. فکر نمیکردم از این سریال قدیمی خو شم بیاید ولی دوستش داشتم چون حس کردم که اوشین ورژن ژاپنی مامان خودم است. همانقدر کوشا بی کینه و صبور آنجوری که من هیچوقت نبوده‌ام و مامان می‌خواسته که باشم. هیچوقت با اشتیاق اوشین کف خانه را نسابیده‌ام و دلم نخواسته با کسانی که از من بیزار بوده‌اند مهربان باشم برخلاف اوشین من بیشتر پاچه گیر، بی علاقه به کار خانه و عاری از آن لحن التماس توی صدایم بوده ام حتی همیشه مامان را به خاطر محبت بیش اندازه به مردم شماتت کرده‌ام. چون حس میکردم این فقط در دنیای اوشین بود که آدمها بالاخره میفهمیدند تو چه آدم نجیب و مهربانی هستی برعکس دنیایی که من لمسش کرده‌ام هر چه بیشتر محبت کنی وظایف بیشتری به تو محول می‌شود و طرف هم هیچوقت قدردان نیست که طلبکار است. شاید من بیشتر از اینکه بخواهم اوشین باشم کایو بوده ام کایو که اتاقش را مرتب نمیکرد کایو که عاشق آدم های روشنفکر میشد و در خیال و رویا غرق میشد و نقاشی میکرد، کایو که در مقابل اوشین شخصیت زمین خورده و پستی بود و در انتها به ابتزال زندگی روزمره گرفتار شد و آن زن امروزی درونش هیچوقت شکوفا نشد. اوشین در همه زندگی مامان حلول کرده بود و در خانه ما رد پایش پیدا می شد، آن لباس های آستین کیمونویی که مامان برای خودش و ما میدوخت، تابلو زن ژاپنی که مامان نصفه کاره منجوق دوزی‌اش کرده و دمپایی های چوبی. من فکر میکنم که نسل ما از اوشین عبور کرده، ما زنان کدبانوی اغراق شده‌ای نیستیم و هر چه می‌گذرد بیشتر میفهمیم که هیچ عهدالناسی نمی‌تواند الگوی ما باشد که در نسل ما تفکر الگو سخت شکست خورده ما هر کدام در حباب های کوچکی زندگی می‌کنیم که در آن همه چیزی جدید است. برای هیچ کس تا به حال اتفاق نیفتاده و شاید هر کدام از ما تک شاخ هایی باشیم که با مرگمان منقرض خواهیم شد. حباب ما می‌ترکد و دیگر هیچ کس قادر نخواهد بود مثل ما باشد، جای ما باشد، و از دید ما دنیا را ببیند. مگر خودمان بگوییم که چه کسی هستیم و چه چیزی ما را به اینجا رسانده که دیگر قلبمان رئوف و بی کینه نیست و نمی‌خواهیم یک زن ایدئال باشیم. یک مادر بی نقص یک انسان به کمال. و هیچکس هم نمی‌تواند بگوید ما قهرمان نبوده‌ایم چون نبردهایمان را ندیده، و بغض های فروخور‌ده ‌ی ما را نشنیده.


اوشینمامانالهام تربت اصفهانیخودزندگی نگارهزنان
با نوشتن از خود سعی می کنم طرح زندگی ام را کامل کنم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید