
امروز که نشسته بودم حافظ میخواندم رسیدم به بیتی که خیلی تکانم داد و مدتهای زیادی به خودش مشغولم کرد «هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد/در خرابات بگویید که هوشیار کجاست» همینطور که داشتم بلند بلند برای خودم میخواندم محسن سرش را بلند کرد و گفت که اشتباه میخوانی، تاکید را روی «ی» میگذاری روی «ا» درست است.
میدانم که خیلی بیشتر از من ادبیات کلاسیک را میشناسد. حافظ را هم بیشتر از من میشناسد ولی من آن خوانش خودم را دوست داشتم. غزلیات سعدی را هم که خریدم بدون توضیح و تفسیرش خریدم. محسن گفت چرا نسخهی معتبر من را نمیخوانی؟ تفسیر دارد، میفهمی. با عتاب برگشتم که نخیر من میفهمم سعدی چه میگوید، حافظ چه میگوید چیزی از صمیم قلبم با این اشعار در پیوند است حالا گیرم که من خوانش خودم را داشته باشم چه اتفاقی میافتد؟ به کجای جهان برمیخورد.
کمی که گذشت داشتم با الهه راجع به جلد سوم کتاب پروست صحبت میکردم الهه گفت تلفظش رو اشتباه میگی. میدانم که الهه ارشد مترجمی زبان انگلیسی خوانده و فرانسه هم بلد است ولی باز پافشاری کردم که نخیر چیزی که من میگویم درست است بعد که چک کردیم دیدم اشتباه میکنم. من نام خیلی از نویسندهها و عنوان کتابها را اشتباه در خاطر دارم، خیلی شعرها را اشتباهی حفظ کردم ولی دلیل نمیشد که چیزی از آنها نفهمم من دایرهی ادبیات خودم را دارم، اشتباهات بخشی از خاطره و دریافت من است به جایی برنمیخورد مگر بخواهم به کس دیگری آموزش بدهم آن وقت میافتم دنبال تلفظ درست.
یادم افتاد که خیلی از دوستانم در دبیرستان چون نمیتوانستند اسم شخصیت کتاب جنایت و مکافات را درست تلفظ کنند طرف خواندنش هم نمیرفتند ولی این ندانستن برای من مهم نبود. آن اسم مهم نبود آن حس و حال معرکه وسط خواندن بود که به آشوبم میکشید. اگر از آن اسم میترسیدم هیچ وقت سمت خواندن رمانهای روسی و فرانسوی هم نمیرفتم. بار دیگر حافظ مینشیند در اندیشهام «هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد...» ولی چرا ما نمیخواهیم خراب بودن خودمان را بپذیریم. نقصانمان، مگر قرار است هر چه میخوانم درست بخوانم یا هر چه میگویم درست باشد؟ مگر من انسان نیستم چرا این توقع از من میرود... خیلی فکر کردم ولی به جایی نرسیدم ترجیح دادم با همان اسمهای اشتباه ساختگی خوش باشم و راه خودم را بروم و با نقش خرابم به گونهای کنار بیایم...
با عرض معذرت از جمیع انسانهای باسواد که من هیچوقت در زمرهی آنها قرار نمیگیرم...