ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه محمودی
فاطمه محمودی
خواندن ۱ دقیقه·۸ ساعت پیش

گلدانی که باید مواظبش باشم

همیشه به من می‌گفت:«عشق منی!»، اما معمولا حواسش به من نبود، نمی‌دانم راست می‌گفت که مرا دوست داشت یا نه اما می‌دانم که نمی‌دانست چه چیزی خوشحالم می‌کند، چه می‌خواهم، حتی چه چیزی مرا می‌آزارد.

ما عادت کردیم از هرچیزی فقط قسمت‌های جذابش را بخواهیم. در مواجه با یک کودک، جذب شیرین‌زبانی و بامزگیش می‌شویم ولی زحمت بی‌اندازه‌ پرورش و مراقبت از آن را نمی‌خواهیم.

در بدو ورود به یک خانه بزرگ و زیبا دوست داریم تا آخر عمر روی این کاناپه راحت، لم بدیم و محو منظره دل‌انگیز بیرون شویم؛ اما اگر لحظه‌ای به این فکر کنیم که رسیدگی و نظافت به خانه‌ای به این بزرگی چه‌قدر سخت است ممکن است نظرمان عوض شود.


از «رابطه» چیزی که به ما می‌دهد را دوست داریم، نه آنچه ما باید برای آن بدهیم. خندیدن موقع سریال دیدن را می‌خواهیم نه برای او غذا پختن وقتی خیلی خسته‌ایم. رقص دو نفره با سلطان قلب‌ها را می‌خواهیم اما حاضر نیستیم موقع دعوا، عصبانیتمان را در خود حل کنیم.

هر رابطه در کنار لحظات زیبا و بامعنایی که در زندگی ما به یادگار می‌گذارد، بهایی دارد که باید پرداخت کنیم وگرنه از آن فقط همین خاطره‌ها می‌ماند. برای همین آدم‌ها رابطه‌های طولانی مدت که دارند را سرمایه‌شان می‌دانند.

رابطه گلی میان یک گلدان است که یک مراقبت دو طرفه نیاز دارد تا طراوت و تازگی داشته باشد. یک نفر هرگز برای نگهداری از این گلدان‌ها کافی نیست و دیر یا زود برگ‌های زرد گل خاک را در آغوش می‌کشند.

مبادا روزی سراغ گلدان مهم زندگیمان بیاییم و ببینیم مدت‌ها است که خشکیده ...

عشقرابطهتوجهسواد عاطفی
کنون زمانه دگر گشت و من دگر گشتم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید