ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگیاشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

چرا برخی عادت‌ها هرگز ترک نمی‌شوند؟

صبح امروز دوباره همان اتفاق افتاد. بیدار شدم با تصمیم قاطع که دیگر قبل از خواب به گوشی نگاه نمی‌کنم، اما شب که سرم را روی بالش گذاشتم، دستم به‌طور خودکار به سمت گوشی رفت. انگار مغزم فراموش کرده بود که صبح چه قولی به خودم داده بودم. این تجربه برای خیلی از ما آشنا است. می‌دانیم که کاری بد است، می‌دانیم که باید تغییرش بدهیم، اما هر بار که می‌خواهیم، انگار نیروی نامرئی ما را به سمت همان رفتار قدیمی می‌کشد.

عادت‌ها موجودات عجیبی هستند. آن‌ها بی‌سروصدا وارد زندگی‌مان می‌شوند، جا می‌گیرند، و وقتی می‌خواهیم بیرونشان کنیم، متوجه می‌شویم که ریشه‌های عمیقی دوانده‌اند. بعضی از این عادت‌ها خوب هستند، مثل مسواک زدن یا ورزش کردن، اما بعضی‌هایشان مثل مهمان ناخوانده‌ای هستند که نمی‌دانیم چطور بفرستیمشان بیرون. سوال این است که چرا؟ چرا بعضی عادت‌ها این‌قدر سرسخت و لجوج هستند؟

علم اعصاب به ما می‌گوید که عادت‌ها در واقع مسیرهای عصبی هستند که در مغزمان ساخته می‌شوند. هر بار که کاری را تکرار می‌کنیم، این مسیر قوی‌تر می‌شود، تا جایی که دیگر نیازی به فکر کردن نیست و به‌طور خودکار انجام می‌شود. این همان چیزی است که باعث می‌شود بتوانیم رانندگی کنیم و در همان حال به چیزهای دیگر فکر کنیم، یا اینکه صبح‌ها بدون فکر کردن دنبال فنجان قهوه برویم. مغز ما این کار را برای صرفه‌جویی در انرژی انجام می‌دهد، چون اگر بخواهیم به هر حرکت کوچک فکر کنیم، خیلی زود خسته می‌شویم.

اما مشکل اینجاست که مغز تفاوتی بین عادت خوب و بد قائل نمی‌شود. برای او هر دوی آن‌ها فقط یک مسیر عصبی هستند که تکرار شده‌اند. وقتی ما سال‌ها به یک روش خاصی واکنش نشان داده‌ایم، مثلاً وقتی استرس داریم سراغ غذا می‌رویم یا وقتی عصبانی‌ایم فریاد می‌زنیم، این واکنش آن‌قدر عمیق شده که دیگر بخشی از هویت ما شده است. تغییر دادنش به این معنا نیست که فقط یک رفتار را عوض کنیم، بلکه یعنی یک بخش از خودمان را دوباره بسازیم.

یکی از دلایلی که عادت‌ها این‌قدر سرسخت هستند این است که آن‌ها معمولاً به یک نیاز عاطفی پاسخ می‌دهند. شاید ما فکر کنیم که فقط یک عادت ساده است، اما در عمق، آن عادت چیزی به ما می‌دهد. شاید آرام مان می‌کند، شاید از تنهایی‌مان فرار می‌کنیم، شاید حسی از کنترل به ما می‌دهد. وقتی ما سعی می‌کنیم عادتی را ترک کنیم بدون اینکه به نیاز زیربنایی‌اش رسیدگی کنیم، مثل این است که برگ‌های یک علف هرز را بچینیم اما ریشه‌اش را در زمین بگذاریم. چند روز بعد، دوباره سبز می‌شود.

نکته دیگر این است که محیط اطرافمان نقش بزرگی در حفظ عادت‌ها دارد. اگر هر روز سر میز کارمان یک بسته شکلات بگذاریم، حتی اگر قصد نداشته باشیم، احتمال اینکه بخوریم خیلی بالاست. محیط ما مثل زمین حاصلخیزی است که عادت‌ها در آن رشد می‌کنند. تا وقتی که این زمین را تغییر ندهیم، عادت قدیمی راحت برمی‌گردد. به همین دلیل است که خیلی‌ها وقتی محیطشان عوض می‌شود، مثلاً وقتی مسافرت می‌روند یا جابه‌جا می‌شوند، راحت‌تر می‌توانند عادت‌هایشان را تغییر بدهند.

زمان هم نقش مهمی دارد. ما اغلب فکر می‌کنیم که تغییر باید سریع باشد، اما عادت‌هایی که سال‌ها ساخته شده‌اند نمی‌توانند در یک شب محو شوند. مغز به زمان نیاز دارد تا مسیرهای جدیدی بسازد و مسیرهای قدیمی را ضعیف کند. خیلی‌ها بعد از یک هفته یا دو هفته که نتیجه نمی‌بینند، ناامید می‌شوند و تسلیم می‌شوند. اما واقعیت این است که تغییر واقعی ماه‌ها طول می‌کشد، و حتی بعد از آن هم مسیر قدیمی کاملاً از بین نمی‌رود، فقط ضعیف‌تر می‌شود.

یکی از چیزهایی که به من کمک کرده این است که بفهمم عادت‌ها معمولاً سه بخش دارند: نشانه‌ای که آن را تحریک می‌کند، خود رفتار، و پاداشی که بعد از آن می‌گیریم. مثلاً وقتی احساس تنهایی می‌کنم، سراغ گوشی می‌روم و اسکرول می‌کنم، و بعد احساس راحتی موقتی دارم. اگر بخواهم این عادت را تغییر بدهم، باید ببینم چه نشانه‌ای آن را شروع می‌کند و چه پاداشی می‌گیرم، بعد سعی کنم رفتار دیگری پیدا کنم که همان پاداش را بدهد. شاید به جای اسکرول کردن، با یک دوست تماس بگیرم یا یک صفحه کتاب بخوانم.

اما بیایید صادق باشیم، بعضی عادت‌ها واقعاً سخت‌اند. بعضی‌هایشان آن‌قدر عمیق هستند که شاید هیچ‌وقت به‌طور کامل از بین نروند، و شاید همیشه باید مراقب باشیم که دوباره برنگردند. این واقعیت ناراحت‌کننده‌ای است، اما پذیرفتنش می‌تواند کمک‌کننده باشد. یعنی دیگر از خودمان انتظار کمال نداریم، بلکه می‌دانیم که این یک سفر طولانی است و گاهی عقب‌نشینی می‌کنیم، اما مهم این است که دوباره شروع کنیم.

در نهایت شاید باید بپذیریم که ما انسان هستیم، نه ماشین. عادت‌های ما بخشی از داستان ما هستند، نشان می‌دهند که کجا بوده‌ایم و چه تجربه‌هایی داشته‌ایم. تغییر دادنشان به معنای نفی گذشته نیست، بلکه یعنی انتخاب کردن اینکه چه کسی می‌خواهیم باشیم. و این انتخاب هر روز تکرار می‌شود، یک تصمیم کوچک در هر لحظه. شاید عادت‌های لجوج هیچ‌وقت به‌طور کامل نروند، اما ما می‌توانیم یاد بگیریم که چطور با آن‌ها زندگی کنیم، چطور قدرتشان را کم کنیم، و چطور جای آن‌ها را به عادت‌های بهتر بدهیم. و این خودش پیروزی است.

احساس تنهاییتغییر عادتعادتها
۱۵
۵
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
نویسنده:حسین نجفعلی بیگی
اشتراک‌گذاری دریافت‌های شهودی و دغدغه‌های درونی.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید