سهراب‌ابن‌رستم
سهراب‌ابن‌رستم
خواندن ۱ دقیقه·۱۵ روز پیش

وقتی پیمان شد مدیر مالی زندگی پرشتابم

ساعت ۷:۳۰ صبح. صدای زنگ گوشی با صدای دویدن سارا، دختر پنج ساله‌ام در راهرو درهم می‌آمیزد. همسرم از آشپزخانه صدا می‌زند: جلسه‌ت ساعت ۹ بود، درسته؟! و من، در حالی که سعی می‌کنم همزمان کراوات ببندم و ایمیل‌های شبانه را چک کنم، سر تکان می‌دهم.

این تازه شروع یک روز معمولی در زندگی من است. مدیر پروژه‌ی یک شرکت نرم‌افزاری، پدر یک دختر پرانرژی، و همسری که سعی می‌کند در کنار همه‌ی این‌ها، کمی هم وقت برای خانواده‌اش بگذارد.

یک ماه پیش، درست وسط یک جلسه‌ی مهم با سرمایه‌گذارها، پیامک قطعی برق خانه رسید. قبض را فراموش کرده بودم پرداخت کنم. همان شب، وقتی برگشتم خانه، سارا با شمع نقاشی می‌کشید و همسرم با چراغ قوه شام می‌پخت. احساس شرمندگی تمام وجودم را گرفت.

این اولین بار نبود. قسط وام خانه، شهریه‌ی کلاس نقاشی سارا، قبض‌های خدماتی... همه‌شان مثل بمب ساعتی بودند که هر لحظه ممکن بود منفجر شوند. تقویم گوشی‌ام پر بود از یادآورها، اما در میان جلسات پی‌در‌پی و ددلاین‌های پروژه، همیشه چیزی از قلم می‌افتاد.

تا اینکه در یک جلسه‌ی کاری، وقتی داشتم برای همکارانم از این چالش‌ها می‌گفتم، مهندس تازه‌واردمان، علی، با لبخند گفت چرا از پیمان استفاده نمی‌کنی؟



می‌نویسم که برنده‌شمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
می‌نویسم که برنده‌شمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


خانهزندگیپیمانپرداخت_مستقیم_پیمان
از دل شاهنامه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید