(نارنجی پر از لکه های خون)
یوسف گم گشته ی شهر روم تو بودی ؟
اون درد نارنج از چاقو تو بودی ؟
میای و زلیخای گم گشته ی خود را عاشق کرده
در راه خدا فکر های پاکی و راهی برای فرار کرده
من بنده ی خویش
مات و حیرون غافل از این همه خود زیبای
رـ ی