ویرگول
ورودثبت نام
الهه گلکار
الهه گلکارمن الهه گلکار عاشق ریاضی و ادبیات و نوشتن و خواندن رمان و مقالات هستم آرزویم این است که روزی مرزبندی ذهنی بین انسانها برداشته شود و همه علاوه بر عشق ملی وفرهنگ وباورشون عاشق هم و دوستار هم باشیم
الهه گلکار
الهه گلکار
خواندن ۳ دقیقه·۹ روز پیش

آلودگی به من‌چه؟

بچه‌ها شما را نمی‌دانم ولی واقعن من از این شرایط با ستوه آمدم.

از دوشنبه بچه‌ها در تعطیلات هستند. از مصیبت‌های شاد که حتمن مطلعید یا احتمالن مثل من وسط گود هستید.

شاد واقعن اسم اشتباهی برای اپلیکیشنی هست که موقعی که لازمش داری قطعه ویدئوها دانلود نمیشه و گاهن یک روز لازمه تا دانلود بشن.

قراره کلاس‌ها ده تا دوازده برگزار بشه به زور بچه‌ها را بیدار و صبحانه میدم و می‌فرستمشون تا دوش بگیرند‌ بعد امیرعلی را باید آماده کنم تا بره کلاس بهبود اتیسم .

غذای ظهرش را داخل کیف همراه سوپ می‌گذارم بعد باهاش باید کلنجار برم که لباس بپوشه یعنی خودش بپوشه. ۵ دفعه هم برای شوهر باید چای بریزم و او هم دائم شکایت کنه که سرش درد می‌کند و من همش سعی کنم باهاش همدردی کنم با اینکه اصلن همدردیم نمی‌آید و از شما چه پنهان میخوام سرش داد بزنم.

وقتی امیرعلی را راهی می‌کنم باید بشینم سر کلاس حسین حاضریش را خودم می‌زنم. در حالی‌که خود دانش آموز دست از سر ایکس باکس برنمی‌داره چون به فینال رسیده.

ساعت ده‌ونیمه و معلم هنوز آنلاین نشده و بعد عذر میاره که بیمار بوده. یک درخواست گروهی میده که نه صداش وصل میشه و نه صدای ما وصل میشه بعد کلی پیام قطعش میکنه و هممون بارو بندیل‌هامون را جمع می‌کنیم و می‌ریم سروش .

دو صفحه پلی‌کپی ریاضی می‌فرسته و میگه تا ظهر برام بفرستید بعد انگار تازه به هوش می‌آید که شاید مجبور بشه جواب پیام‌ها را بده میگه و چند بار هم میگه اصلن لازم نیست برام بفرستید و من خودم جواب‌ها را می‌فرستم خودتون کنترل کنید و فوری غیب میشه.

با هزاران خواهش و هندوانه زیر بغل امیر گذاشتن و در ادامه با جیغ و تهدید یک صفحه از پلی‌کپی را حل می‌کنه و من تازه متوجه میشم بچه جدول ضرب را هم یادش رفته و تو چه فلاکتی افتادم.

مربی فوتبال حسین هم در واتساپ پیغام میده یک ساعت کلاس در زمین بازی برگزار میشه .

از امیر اصرار و از پدرش انکار تا اینکه پدر به من میگه تو بچه را ببر من برش می‌گردونم و وقتی بچه را می‌برم خود مربی یک ساعت دیر می‌آید و من حسابی به صرف سرب و آلودگی مهمان میشم و تهوع می‌گیرم.

مهدی که علی را می آره مجبور میشم با مهدی علی را در پارک و شهربازی بگردانیم تا کلاس حسین تمام بشه.

و در راه برگشت بچه کلی سرفه می‌کند و من چند لیوان شیر می‌جوشنم و به خورد بچه و بقیه میدم البته با زور .

شب هم آب ساختمان قطع میشه و کلی از ظرف‌ها و کارها می‌مونه برای صبح. برای همین ۴ صبح بیدار میشم تا کارها برای ظهر نمونه و آبها نره.

دوستان این کیفیت زندگی من هست کیفیت زندگی‌مون از انسان‌های اولیه هم پایین‌تره، نیست؟ حداقل آنها هوای پاک و آب تمیز داشتند این حداقل را حتی ما نداریم.

به خدا امروز که با حسین تو بحث بودم و بهش گفتم عزیزم هوا آلوده هست نباید در حیاط بری مریض بشی جمله‌ی تکان‌دهنده‌ای گفت:" مامان به من چه خودت یه کاریش کن."

اولش فکر کردم چقدر بچه بیشعور و بیفکره و شرایطی که من توش به عنوان یک مادر گیر کردم را چرا درک نمی‌کنه؟

بعدش که کمی حرفش را سبک سنگین کردم دیدم راست میگه. به اون چه که یک مشت مسئول بی‌عرضه کشور را تو وضعیتی قرار دادند که مردمانش و نسل آینده نه آبی و نه حتی هوایی برای نفس کشیدن داشته باشند.

آیا پسر کوچک و عزیز من و شما دوست عزیزم باید تاوان سیاست‌های اشتباه را بدند خیلی براشون زود نیست؟

ایکس باکسدانش آموزهوای پاکبچه
۱۵
۹
الهه گلکار
الهه گلکار
من الهه گلکار عاشق ریاضی و ادبیات و نوشتن و خواندن رمان و مقالات هستم آرزویم این است که روزی مرزبندی ذهنی بین انسانها برداشته شود و همه علاوه بر عشق ملی وفرهنگ وباورشون عاشق هم و دوستار هم باشیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید