الهه گلکار
الهه گلکار
خواندن ۲ دقیقه·۲۴ روز پیش

داستانک "پیدا کردن عروس



دختر یه دقیقه میرم دم در با خجسته خانوم چند کلوم حرف بزنم حواست به اون احمد باشه کار خرابی نکنه.



ببخشید خجسته جون بیا تو دم در بده. بیا روی نبشی باغچه بشین من که پای وایسادن ندارم جون احمدم.
خجسته من اگر دختر خوب دور و برم می‌شناختم که داداشم عذب نمی‌موند.
مثلن منصوره دختر اوس بنا اره همون که خونشون تو فرعی شرقی بود.
محمود داداشم یک بار تو کوچه با مامانش دیده بودش. به من گفت برم یکم ته و توش را در بیارم ببینیم زن زندگی هست یا نه.
به خدا از فرداش چادرم را انداختم تک سرم و راه افتادم دنبال منصوره خانم.



نه جان عزیزی که تو باشی من اصلن نمی‌شناختمشون.
بقال محلشون که می‌گفت خانواده بدی نیستن ولی چوب‌خطشون پر شده از بس جنس نسیه بردند.
می‌گی چه ربطی به دختر داره که چوب‌خطشون پر شده؟ ربط داره عزیز. ببینم مردی که نتونه خرج اهل و عیال را در بیاره می‌تونه جهیزیه و سیسمونی آبرومندی به دخترش بده می‌تونه یا نه تو بگو؟
اما ما که گدا گشنه نیستیم به جان احمدم گفتم اشکال نداره مهم دختره‌اس.



گفتم یه قراری بذارم دختره را از نزدیک ببینم .مزه دهنش دستم بیاد.
رفتم در خونه‌شون مادرش در را باز کرد. یک چادر دور کمرش بسته بود و حیاط می‌شست.
تا گفتم قصدم چیه گل از گلش شکفت. من را برد تو هال. منصوره را صدا زد تا دو تا استکان چایی بیاره.
مادره که دائم می‌گفت هر چی خدا بخواد و سرش را بالا نمی‌آورد.
منصوره اومد با یک پیرهن آبی موهاش هم دورش شره ریخته بود
و یک چادر گل‌گلی تو سرش انداخته بود.


تا دیدمش شناختمش خودش بود اون هم من را شناخت. همین‌طور به هم زل زدیم.
مادره هم گیج چشمش بین ما دوتا دودو می‌زد.
آخر من به حرف اومدم گفتم تو همون نیستی که اون روز تو صف نونوایی بودی. اون پسره کی بود که دائم با هم موس موس می‌کردید؟
یکم من‌من کرد و گفت:《 به شرفم قسم اون مزاحم شد من گناهی نداشتم》
گفتم برو خودت را رنگ کن من چهار شکم زاییدم یک کسی را از ده فرسنگی ببینم می‌تونم بفهمم چه کرمی تو آستین داره.
تو هم کم قر نمی‌دادی از یک طرف با دست پس می‌زدی از یه طرف با پا پیش می‌کشیدی.
نگم برات قیامتی شد. مادره شروع کرد به فحش و فضیحت به من که غلط کردی آبروی دختر من را می‌بری.



من هم هی دندون رو جگرم گذاشتم و هی پوزخند زدم ولی به خدا صبر آدمیزاد هم اندازه داره.
چی شد؟ هیچی کار به گیس و گیس کشی رسید . دختره چی شد؟ شوهر که نکرده حتمن همه فهمیدن چه خرابیه. آره بابا از این محل رفتند می‌گن بنگاهی خونه را هم ازشون بز خری کرد.
برای همینه که من میگم آدم باید از جایی دختر بگیره که می‌شناسه.




خدا را شکر چایی هم رسید. این دخترمه. کنیزتون نجمه.

دختر
من الهه گلکار عاشق ریاضی و ادبیات و نوشتن و خواندن رمان و مقالات هستم آرزویم این است که روزی مرزبندی ذهنی بین انسانها برداشته شود و همه علاوه بر عشق ملی وفرهنگ وباورشون عاشق هم و دوستار هم باشیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید