گفت میخواهم برومگفتم اگر ببندمت چه؟ریز خندید و زیرلبی گفت:دیوونهمن هم همراهش خندیدم..الان هم میخندم!ولی نمیدانم او چرا پاهایش را محکم میکوبد زمین و گریه میکند!مگر نمیدانست دیوانهام؟