حمیدرضا خالقی
حمیدرضا خالقی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

یا هو ۲

یا هو
اقا دلم برات بگه ،پس از نود و چند سال سن ،تازه ذوق نویسندگیمان گل کرده و دست به قلم شدیم و دلخوش از اینکه بالاخره ما هم سرس توی سرها دراوردیم .از شما چه پنهان که شبها خواب میبینم که در حال گرفتن جایزه صلح نوبل ادبیات هستم ‌‌و خلاصه کلی عشق و حال که ناگهان عیال مربوطه با یک نهیب نه چندان ملایم ( چیزی در حدود موتور جت) خواب خوشم را بر هم میزند و با حالتی مهربانانه می فرمایند که : ای پیر مرد رو به موت ،ای فسیل ،ای ایزی لایف ،تو از کله بی موی خودت خجالت نمیکشی ؟ این پرت و پلاها چیه که مینویسی؟ ..اخر تو را چه به سیاست ؟ تو را چه به نظام و اینده ان ؟ اصلا مگر عمر تو به اینده هم قد میدهد که برای ان طرح می دهی ؟ تو را چه به اعتقادات مردم ؟ تو را چه به ....؟
از انجایی که بنده ذاتا انسان جنگجویی هستم و همیشه در حال مبارزه بوده ام ،تصمیم گرفتم این بار هم مشکل را با یک اقدام انقلابی حل کنم ،بنا بر این با صدای رسا گفتم چشم .مخلص شما هم هستیم رییس .و دستانم را به علامت تسلیم بالا اوردم .و خلاصه بعد از چندین ساعت ،جنگ یک طرفه ختم به خیر شد...
خوب ما که بیکار نمیتوانیم بمانیم .بالاخره باید یک کاری بکنیم ،یک چیزی بنویسیم ،همینطوری که نمیشود .درسته که پیر شدیم ولی هنوز افکار درخشان در ذهن ما موج میزند و گاهی اگر مجبور شویم جوان هم میشویم که ثابت کنیم جوانی به فکر است نه به سن و سال ...
اقا اصلا میخواهم یک داستان تخیلی بنویسم !! بله ! داستان تخیلی ،مگر چه اشکالی داره ؟
از انجایی که نباید تمام قسمتهای داستان را باز کنم ( که اگر همه اش را بگویم دیگر کسی مشتری داستان نمیشود و داستان در حقیقت لو میرود ) به قسمتهایی از ان اشاره میکنم .
این داستان مربوط به گروهی از انسانها میشود که همگی در جادوگری مهارت خاص دارند .و هر کدام به نوعی جادوهای خاص و عجیب و غریب انجام میدهند .یکی از انها مرده را زنده میکند .دیگری نور عجیب و غریبی از دستان خودش خارج می کند که چشم اطرافیان را کور میکند .سومی با یک اشاره انگشت دو تا درخت تنومند را وادار به راه رفتن میکند .یکی از انها با یک تکه گوشت ران گوساله به بدن یک مرده میزند و او درجا زنده میشود .یکی سر از بدن جدا شده یک فرد را با اب دهان به بدنش میچسباند و او درجا شروع به رقص و پایکوبی می کند و .....خلاصه کل داستان پر است از این جادوهای عجیب و غریب و جذاب .کتاب قشنگی میشود .( کارگردان بزرگ اقای اسپیلبرگ حاضر شده میلیونها دلار بابت این کتاب به من بدهد ولی من هنوز قبول نکردم )
قط یک مشکل کوچک در اتمام این کتاب مانده ،انهم انتخاب اسم برای انست ..هری پاتر چطوره ؟؟

دهم فروردین هزارو چهارصد و یک

تخیلی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید