Roghayeh
Roghayeh
خواندن ۱ دقیقه·۴ روز پیش

فصل تنهایی...


وقتی که زندگینامه آدمای موفق رو مطالعه میکردم فهمیدم که یه چیز مشترکی دارن
و اون چیه ؟
وقتی که ادما تو شرایطی قرار میگیرن و تنها میشن از نظر اونها دو تا دیدگاه وجود داره:
دسته اول فکر میکنن که تو دوره ی افسردگی به سر میبرن و ناراحتن از اینکه بین خودشون و دوستاشون فاصله افتاده به نظر اونها این تنهایی به این دلیله
اما دسته دوم افکارشون اینه که یه احساس قوی رو حس کردن !
بیا تا بیشتر توضیح بدم
زمانی که متوجه این حس شدی(یعنی اگه جزو دسته دوم هستی) اولش خودت از آدما جدا میشی می‌دونی چرا ؟

چون اونا ظرفیت تو رو ندارن درباره چیزای بی ارزش و مزخرفی حرف میزنن که تو طاقت شنیدنشون رو نداری پس به خودت میگی این آدم برام مناسب نیست و جدایی رو ترجیح میدی هر چقدر که آدمای کم ارزشی رو از خودت دور کنی

بیشتر به خودت احترام گذاشتی چون می‌دونی که شنونده این چرندیات نیستی
خلاصه که اره وارد دوران تنهایی میشی این دقیقا همون دورانی هست که تو قراره رشد کنی و کم کم روی خودت متمرکز میشی افراد قدرتمند از این فصل به خوبی استفاده و عبور کردند
در واقع متوجه قدرتی شدی که تو رو وادار به بهتر شدن می‌کنه این همون قدرتی هست که درون همه ما پنهان شده و این خود ما هستیم که باید بیدارش کنیم شاید خیلی طول بکشه خب این مقدار برای هر کسی متفاوته
بعد از این دوران تو دیگه اون آدم قبلی نیستی خودت رو ارتقا دادی و تغیرات مثبتی رو در خودت به وجود اوردی اونقدر که همه بهشون شوک وارد میشه و میگن چطوری؟
تو ام میگی تو چطوری رفیق

تنهایی
نوشتن اما! تقدیرِ دست های بی رمقِ ما بود....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید