زندگی کردن در دنیای خودم را به تمام این آدم های بی ارزش ترجیح میدهم
مکانی سبز ، اسمانی بنفش ،حیواناتی که نمیدانم نامشان چیست بعضی ها چشم ندارند گوش هم همینطور ،و چندین دست و پا
پرندگانی با بال های رنگارنگ ، خانه های شکلاتی و ابنباتی شاید هم خانه ای که پر از کاکائو است اگر در شهر قدم بزنی پاستیل ها تو را بالا و پایین میبرند درختانش از پشمک است
لباس های ژله ای را امتحان کرده ای؟
در گوشه ای از دنیایم نوای موسیقی سر میزند چه خوش است چنین صدایی، وقتی شروع میشود تمام دنیایم سکوت میکنند آنها میدانند موسیقی را دوست دارم
باران و برف فراوان ،متاسفانه چتر نداریم و تا راه خانه باید خیس بشوی لباس های زمستانی ات را مهیا کن اینجا همیشه سرد است ،
کوله باری از غذا با خودت حمل نکن اگر گرسنه ای میتوانی خانه یا وسایل خانه را هم بخوری خوشمزه است چه کسی را دیدی که تلویزیون گاز بزند و شیر کاکائو بخورد
شاید از خودت بپرسی مگر میشود چنین چیزهایی لابد عقلت را از دست داده ای ؟ نه سالم سر جایش است ، ولی در دنیای من میشود