ویرگول
ورودثبت نام
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
ورق کاهی ( سعیده مظفری )هیچ‌کاره، علاقه‌مند به نوشتن
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

شغل ناشریف

.
شغل ناشریف
دقیق یادم نمی‌آید که چه شد. فقط چهره‌ی عصبانی و قهروی مادرم را یادم است و خواهرم را که با ای بابا و اه کشداری در اتاق را بست.
نمی‌دانم چرا احساس کردم همان موقع باید بروم سر پستم. سر کارم، شغل ناشریف هیزم کشی جهنم.
صدایم را پایین آوردم که سحر خبرچینی‌ام را نشنود.
« تازه، اون روز که با سحر رفتیم خونه‌ی دوستش... اون‌جا... اون جا... سحر و دوستش فیلم خارجی زبان اصلی گذاشتن باهم دیدن.»
مامان داغ کرد. صدای جیغش عین دزدگیر بلند شد و خانه را پر کرد.
« خیلی غلط کرده! سحر، بیا این‌جا...»
از آن‌جایی که چفت و بست دهان مادرمان به نسیمی بند بود؛ می‌دانستم عن قریب است که سحر مرا به هم گره بزند هرچند، مال این حرف‌ها نبود اگر دست به من می‌زد مثل شال گردن می‌بافتمش حتی آن موقع که فقط پنج سالم بود از پس آن بختاپوس یازده ساله برمی‌آمدم. منتها دیگر کشش شنیدن جیغ و ویغ نداشتم.
« سعیده چی می‌گه؟...»
بله حدسم درست بود.
راستش از جزئیات بعد از حادثه چیزی در خاطرم نمانده. فقط نمی‌دانم این فراموشی برای این است که آن موقع خیلی بچه بوده‌ام یا خواهرم ضربه‌ای به سرم زده که حافظه‌ام را پرانده. هر چه که بود من تا سال‌های بعد آدم نشدم و از کار هیزم کشی استعفا ندادم.
#ورق_روایت
#ورق_کاهی
آدرس ایتا:  https://eitaa.com/saidehnote
آدرس بله:  @varaghkahi
✨🌿

خواهرطنز
۱۱
۵
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
ورق کاهی ( سعیده مظفری )
هیچ‌کاره، علاقه‌مند به نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید