
.
مصیبت بازنویسی
از بس برای بازنویسی متن روایتم به خودم پیچیدم، کلافه شدم.« چطوری میتونی انقدرررررررر کودن باشی؟ چرا همه میتونن تو نمیتونی؟ بلد نیستی چهار تا جمله پشت هم مرتب کنی؟!»
ای کاش حداقل آن همه بد و بیراهی که به خودم میگفتم مثل وردی، افسونی، چیزی، کاری میکرد تا بتوانم بنویسم. ولی نه، همچنان مغزم کار نمیکرد.
در وبینار نویسنده ساز شرکت کردم. در پی یک فرصت مناسب، برای پرسیدن سوالم. درست همان موقعی که داشتم با خودم کلنجار میرفتم که آیا بپرسم یا نه، که استاد عزیز گند زد به سر تا پای یکی از بچهها. البته حقش بود. دل و جرعتم را جمع کردم و پیامم را تایپ کردم.
چطوری یه بازنویسی خوب و موفق داشته باشیم؟
اسمم را گفت و جوابم را داد. در حالی که با توجه داشتم به حرف هایش فکر میکردم؛ فهمیدم که من فقط کودن نیستم. هم کودن ام و هم خام و در واقع سواد ادبی درست و درمانی ندارم. حالا حالا ها باید بدوم. از همین الان هم احساس خستگی میکنم.
#ورق_روایت
#ورق_کاهی
آدرس ایتا: https://eitaa.com/saidehnote
آدرس بله: @varaghkahi
✨🌿