رهبری یکی از مفاهیمی است که در علوم مدیریت از جایگاه ویژهای برخوردار است. یکی از وظایف اصلی هر مدیر، رهبری است. در سالهای پس از انقلاب صنعتی، مطالعات و پژوهشهای متعددی پیرامون موضوع مدیریت سازمان انجام گرفت که از نتایج آن میتوان به ظهور دیدگاههای گوناگون مدیریت، نظیر مدیریت علمی فردریک تیلور اشاره داشت.
اغلب مکاتب مدیریتی با تأکید بر جنبههایی مانند برنامهریزی، هماهنگی، نظارت و کنترل، توجهی به مفهومی مهم تحت عنوان «رهبری» نداشتند، تا اینکه در سالهای پس از 1930 میلادی، نتایج تحقیقات صورت گرفته در دانشگاههایی نظیر میشیگان، اوهایو و ... به شناسایی نقش رهبری در موفقیت کسب و کار انجامید.
رهبری عبارت است از «توانایی اعمال نفوذ بر افراد یا گروهها در جهت دستیابی به هدف» که منبع اعمال نفوذ را میتوان در یک پایگاه غیر رسمی مانند مقبولیت بین کارکنان یک سازمان و یا یک جایگاه رسمی مانند داشتن مقام مدیریت آن سازمان یافت. یکی از خصوصیات بارز یک رهبر همین اعمال نفوذ و تحت تأثیر قرار دادن دیگران است که یک مدیر با استفاده از رهبری میتواند، زیردستان و کارمندان را متعهدتر و مسئولیتپذیرتر سازد.
بسیاری از صاحبنظران و متخصصین حوزه مدیریت، سعی بر تبیین و توسعه مفهوم رهبری سازمانی داشتهاند؛ برای مثال، «پیتر دراکر» پدر مدیریت نوین، در رابطه با رهبری سازمان دو تعریف مجزا و البته تکمیلی ارائه داده است. او ابتدا رهبری را تعالی بخشیدن به رؤیاها و چشماندازهای افراد و گستردهتر نمودن دیدگاهها معرفی مینماید، سپس در تعریف تکمیلی میگوید: «رهبری یک مسئولیت است؛ رهبری الزاماً محبوبیت بین کارکنان نیست، بلکه به معنی کسب نتیجه است.»
احتمالا شما هم راجع به تفاوت رهبر و مدیر شنیده اید. درک این تفاوت بسیار مهم است. قبل از بررسی این تفاوت ها به این نکته توجه کنید که رهبری و مدیریت دو نقش متفاوت هستند و لزوما به دو فرد متفاوت اشاره ندارند.
یعنی یک نفر می تواند همزمان هم رهبر باشد و هم مدیر و در هر یک قوی یا ضعیف باشد و حالت ایده ال آن است که یک مدیر بتواند خودش را به سطح یک رهبر ارتقا دهد.
در ادامه به چند تفاوت اصلی رهبر و مدیر اشاره می شود:
معمولا مدیران قدرت خود را از سلسله مراتب رسمی تعریف شده در سازمان یا عرف های تعریف شده جامعه می گیرند. اما رهبری فراتر از قوانین و عرف است.
رهبری به معنای نفوذ در دل دیگران و جلب حمایت و همکاری افراد است.
یعنی رهبر قدرت خودش را از مقبولیت و محبوبیت میان دیگران بدست می آورد. طبق این استدلال ممکن است رهبری داشته باشیم که لزوما نقش تعریف شده مدیریتی نداشته باشد ولی به دلیل مقبولیت زیادی که میان همگان دارد به رهبری بپردازد.
یا معلمی که شاگرد خود را با استفاده از نقش رسمی خود به کاری وادار می کند در حال مدیریت است ولی اگر کاری کند که شاگردش با میل و علاقه خود به حرف او گوش کند در حال رهبری می باشد.
معمولا مدیر به دنبال استفاده بهینه و کارامد از شرایط موجود است. بنابراین مدیران به دنبال تغییرات اساسی نیستند. اما کار رهبران ایجاد تحول در شرایط فعلی است. رهبران چشم اندازی ارزشمند و باشکوه تعریف می کنند و دیگران را در جهت رسیدن به این چشم انداز انگیزش می کنند.
رهبران با اینکار شرایط فعلی را به شدت دگرگون می کنند اما مدیران به هدف گذاری ساده بسنده می کنند.
مدیران معمولا از روی منطق وظایف تعیین شده دیگران را برای آنها توضیح می دهند، اما کار رهبران اساسا متفاوت است. رهبر عمدتا با استفاده از انگیزش و تهییج هیجانی پیروان در آنها شور و اشتیاق برای حرکت به سمت اهداف را ایجاد می کند. به دلیل همین ویژگی توجه به احساسات دیگران است که دیگران رهبران را دوست دارند و از آنها پیروی می کنند.
البته این امر به معنی آن نیست که رهبران کارهای منطقی نمی کنند. بلکه آنها از منطق نیز طوری استفاده می کنند که احساسات پیروان را با خود همراه سازند.
مدیران بیشتر به دنبال انجام درست کارها هستند و رهبران به دنبال انجام کارهای درست.
مدیران برای دیگران چگونگی انجام درست کارها را توضیح می دهند اما رهبران اول به دنبال این هستند که بدانند چرا باید کارهای خاصی انجام شود.
رهبران وقتی چرایی انجام کارها را متوجه شوند، بدون توجه به سختی و دشواری آنها دیگران را برای انجام آنها هدایت و انگیزش می کنند و می دانند که چگونگی انجام این کارها را پیدا خواهند کرد.
کار مدیر کنترل کردن دیگران و تنبیه و تشویق آنها با استفاده از قدرت رسمی است تا کارها انجام شود.
مدیران با اینکار به دنبال بالابردن اطاعت پذیری افراد هستند اما رهبران می دانند که جلب تعهد افراد، اثربخش ترین راه جلب همکاری آنان است.
رهبران این کار را با رفتار درست با دیگران و حمایت از عملکرد و استعدادهای آنها انجام می دهند. به این ترتیب پیروان به رهبر علاقمند می شوند و به وی متعهد می شوند.
رهبری به درک بهتری از روانشناسی انسانها نیاز دارد تا کسانی که رهبری میکند و کسانی که هدایت میشوند بتوانند در موقعیتی قرار بگیرند که تا آنجا که ممکن است درباره همه چیز بیاموزند. یک رهبر تجاری فقط نماینده خودش نیست بلکه بنگاه اقتصادی و همچنین کارمندانش را نمایندگی میکند. به همین دلیل او باید در اتحادیه و با حداکثر همکاری کار کند. رهبری پتانسیل را به واقعیت تبدیل میکند. در فرایند تبدیل پتانسیل به زیردستان، یک رهبر ملزم به انجام بسیاری از توابع است.
چند وظیفه اصلی رهبری شامل موارد زیر است
سه تعیین کننده حیاتی کار تیمی، رهبر، زیردستان و محیط است. این عوامل به هم وابستهاند. این مسئولیت رهبر است که محیط را برای کار مساعد سازد. او حس جمع گرایی را برای کار تیمی در کارمندان ایجاد میکند.
او واسطهای بین گروههای کاری و مدیریت عالی است.
اغلب اوقات افراد در محل کار برای از بین بردن عدم تعادل عاطفی که گاهی در آنها ایجاد میشود، نیاز به مشاوره دارند. او موانع را برای عملکرد موثر برطرف میکند.
اگر یک رهبر میخواهد به طور موثری به اهداف مورد انتظار خود برسد، باید قدرت و اختیار داشته باشد تا به گونهای عمل کند که پاسخ مثبت کارگران را تحریک کند. یک رهبر بسته به شرایط، انواع مختلف قدرت، یعنی قدرت پاداش، قدرت ایجاد و قدرت مشروع را اعمال میکند. علاوه بر مبنای رسمی، پایه غیر رسمی قدرت نیز تأثیر قدرتمندتری بر اثربخشی سازمان دارد. هیچ رهبرى موثر نیست مگر اینکه زیردستان از دستور او اطاعت کنند.
زمان بسیار ارزشمند و حیاتی است اما اغلب در مدیریت نادیده گرفته میشود. رهبر از طریق آگاهی از اصول مدیریت زمان مانند تهیه نمودار زمان، تکنیکهای برنامه ریزی و غیره، در موقعیتی است که میتواند از بهرهوری زمان در سازمان استفاده کند.
تبدیل شدن به رهبر خوب به زمان، فرایند طولانی و تجربهی بالا نیاز دارد. برخی از افراد تمام شغل خود را برای مطالعه و شناسایی مواردی صرف میکنند که به منظور تبدیل شدن به رهبری خوب لازم است؛ با این حال، میتوانید مهارتهای ابتدایی لازم را برای رهبری بسازید و شیوهی مدیریتی شخصی خود را با گامهای زیر اصلاح کنید:
مربی میتواند در پیدا کردن اینکه روشهای مؤثر رهبری چیست به شما کمک کند. آنها میتوانند با شما برای شناسایی نقاطقوت و ویژگیهای مربوط و چگونگی اجرایی کردن آنها کار کنند؛ همچنین، میتوانند در تعیین اهداف کمک کنند تا حوزههایی را که در آنها به بهبود نیاز دارید، توسعه دهید. میتوانید از شرکت فعلی خود، مشاغل قبلی یا از شبکهی افراد حرفهای خود مربی پیدا کنید.
منابع بیشماری مانند کتاب، مقالات و پادکست وجود دارند که میتوانید برای تبدیل شدن به رهبر تأثیرگذار از آنها استفاده کنید؛ بهعلاوه، میتوانید درمورد رهبرانی که تحسینشان میکنید، تحقیق کنید تا دریابید که چه مهارتهایی داشتهاند و چگونه برای رسیدن به اهداف خود آنها را پیادهسازی کردهاند. تحقیق کردن هم در فهم اینکه تعریف رهبری چیست و هم چگونه یک رهبر خوب شوید به شما کمک میکند.
اگر میخواهید به توسعهی عادات خوب رهبری ادامه دهید، آنها را تمرین کنید. تمرین به شما کمک میکند تا همچنان شناسایی کنید که چه عواملی مؤثر هستند و کجا میتوانید برای پیشرفت کردن، بیشتر یاد بگیرید.
دورههای آموزشی رهبری بسیاری، به صورت آنلاین و حضوری وجود دارند، از جمله سمینارهای گروهی و دورههای تکنفری. گذراندن دورههای آموزشی به شما کمک میکند تا با تعریف رهبری چیست و مفاهیم جدید در رهبری بهتر آشنا شوید و چگونگی اجرای آن را تمرین کنید. میتوانید از سازمان خود جویا شوید که دورهی رهبریای دارد یا خیر.
مطالعه و شناسایی شیوههای رهبری که برای شما، سازمان و تیمتان مناسب هستند، کمک بسیاری به شما میکند. بیشتر رهبران با تغییرات تیم خود، ترکیبی از روشهای مختلف را به کار میگیرند.
همان گونه که افراد درمورد عملکرد خود باید به طور مرتب بازخورد بگیرند، شما نیز میتوانید از تیمتان بخواهید که بازخوردهای سازندهای را ارائه دهند تا در پیشرفت کردن کمکتان کنند. اعضای تیم شما باید بتوانند آنچه را برایشان مفید است، بشناسند و پیشنهادهایی را برای بهبود آن ارائه دهند؛ پس از آن، میتوانید این بازخوردها را به کار بگیرید تا رهبر بهتری باشید.