سلام به سارای عزیز، پناه روزهای سخت و تاریکم.
راستش، نمیدونم چند سالته، مال کجایی یا ازدواج کردی یا نه. تنها چیزی که میدونم اینه که یه وقتایی میخوام دستام رو دورگلوت حلقه کنم و اینقدر فشار بدم تا بلاخره راضی بشی یه سری چیزا رو توی اکوتار عوض کنی. یا مثلا من رو به عقد ریسند دربیاری. یه وقتایی هم واقعا ازت به خاطر تمام بلاهایی که سر دخترای بیچاره ام اوردی متنفرم. یه وقتایی اینقدر دوستت دارم که میخوام باهات ازدواج کنم و یه وقتایی فقط ازت به خاطر نویسنده شدن ممنونم.
سارای عزیز. من اول ثرون اف گلس رو خوندم و بعد اکوتار رو. البته اموتار هنوز تموم هم نشده. به هر حال، با تشکر از تو مطمئنم دیگه نمیتونم ازدواج کنم! با هر صفحه یه دور کل وجودم رو زیر سوال بردم. با هر کاراکتری که معرفی میشد یه دور میگفتم: من واقعا فقط از پسرا خوشم میاد؟ درنهایت البته مشخص شد که بله. چون که اخه کیه که امرن و مونان رو به ریسند و روان ترجیح بده؟ هرچند که باید اعتراف کنم لول اتراکشن مونان و دوست دخترش و ایلین و امرن، حتی برای گوریل و لارکن و ازریل هم لاکه.
به هر حال، من اینجام تا ازت تشکر کنم. بابت همه ی دوستای خوبی که پیدا کردم، برای خانواده ای که دارم. برای قشنگ شدن کتابخونه ام و برای پروانه ی رویاهام که حالا بالاتر پرواز میکنه. بابت همه ی چیزایی که یاد گرفتم. از نوشته هات و از داستان هات. برای اینکه یه ایدل درست حسابی پیدا کردم و برای فهمیدن رابطه ی بال ها و بقیه ای اعضای بدن.
ازت ممنونم سارای عزیزم.
_نورا پاتر