همه تجربه اش کردهایم،حتی گوشه ای از ذهنمان سند خورده بنامش.
دارم از یک حس میگویم،حسی گرم از خانواده سرد تنهایی؛حس سوزنده دلتنگی،که وقتی دچارش میشویم آلبوم خاطرات را باز میکنیم و دنبال میگردیم،دنبال صدایی آشنا میان اصوات غریبه،تصویری شفاف میان تصاویر کدر،دنبال خاطرهای،حتی تلخ که حالا همان هم برایمان شیرین است
ورق میزنیم خاطرات ذهنمان را که شاید بتوانیم خاطرهای مرده را زنده کنیم که با آن
کمی جلوی شعله های آتش دلتنگی را بگیریم.
پس بیا قدر امروز را بدانیم که فردا نگوییم ای کاش دیروز...