محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشآدم های کوچک با رویا های بزرگآنها خود را بالنی میبینند که بر فراز آسمانِ رویاهایشان پرواز میکند اما در حقیقت بادکنکِ تولدی هستند که از هلیمِ تعاریف و دستاورد های مختص…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشمیزبان مهرباناز دور که نگاهش میکنی آبی و آرام است و پیش خودت شاید فکر کنی خوشابهحالش که در این سکوت عمیق فضا چه آرام نشسته است و ماه و خورشیدی که هرکد…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشبهارِ شادیپنجره را باز کردم،چشمانم را بستمو زیر سایه سکوت شب به پچ پچ های نسیم بهاری که شبگردی میکند گوش میدهم.کمی دقیقتر میشوم تا آن کلماتی را که…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشدلتنگیهمه تجربه اش کردهایم،حتی گوشه ای از ذهنمان سند خورده بنامش.دارم از یک حس میگویم،حسی گرم از خانواده سرد تنهایی؛حس سوزنده دلتنگی،که وقتی دچ…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشساحل رویامدتیست آتش غم خانه دلم را میسوزاند و آدمها چون جلادی با زبانشان تنم را شلاق میزنند.و من هر روز دردهایم را در قلک سکوت خود میریزم و تکانش…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشفروشندگیفروشندگی مهارت قابل ستایشی استو خوشا به حال آنکه هنرمندانه میفروشدو بر درآمدش می افزاید.اما همیشه فروشندگیخوب نیست،خوب نیست به دلایل ساده…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشوضع ما ...اتاق های ذهنمان سال هاست که گردگیری نشده و به تارهای صوتیمان تار عنکبوت چسبیده،عنکبوتی که از بیرون تار خاموشی میزند بر فریادمان.امید را هم…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشاشکِ مادربغض گلویم را گرفته بود و خواهش میکردتا،پای کلمات به دهانم باز نشود که نترکد.اما سوال ها در گوشهای تنها مچم را گرفتند و چاره ای نداشتم جز پ…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشتنهاییتنها بودن لذت بخشه،مخصوصا همون مثال قدیمی: دلم یک کلبه میخواد با بوی عطر آتیشوسط یک جنگل مرطوب با صدای نم نم باروناما خیلی از ما وسط شلوغی…
محمد علی ایمانی مقدم·۴ سال پیشکوتاهروشنی صبح، پشت پرده چشمانم،مهمانیستبرای خواب شب قبل،خوابی که کبوتر خستگی روز را پرواز میدهد از بام تنم.صدای هیاهوی شهر،نوازش میکند گوشها…