🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

داستان گربه سیاه( فصل ۴ )

۶۶۶
۶۶۶

یهو صدای جیغ از اطراف بیمارستان اومد . منو دوستم وحشت زده شدیم و این بد بود که مجبور بودیم بریم ببینیم چه خبر شده. چراغ قوه ها رو برداشتیم و می خواستیم درو باز کنیم که گربه دوباره در زد در و وقتی باز کردم سریع فرار کرد . دوستم مشکوک شد به این گربه می خواست بره دنبال این گربه که بهش نرسید و گربه فرار کرد . شروع به قدم زدن در اطراف بیمارستان شدیم .

بعد از کلی گشت و گذار هیچی پیدا نکردیم که باعث جیغ زدن یک نفر بشه و هیچکس هم آنجا نبود. آن شب هم گذشت و فردا که کلی درباره بیمارستان تحقیق کرده بودیم به خانه رفتیم . باور های مردم برای این بیمارستان به دو دسته تقسیم می شود دسته طبیعی و دسته غیر طبیعی. دسته طبیعی این است که چند نفر مردم آزار میان و نگهبان های بیمارستان و اذیت میکنن که این یه جورایی با عقل جور در می اومد اما دسته غیر طبیعی نظر من رو بیشتر به خودش جلب کرده . دسته غیر طبیعی این بود که چون بیمارستان روی یک قبرستون قدیمی ساخته شده بعضی از شب ها صدا ها و نشانه های از ارواح آنجا دیده می شود اما این اتفاق در صورتی رخ میده که ارواح مردگان عصبانی شوند .

امشب باز هم باید برم بیمارستان و تا صبح نگهبانی بدم اما امشب از همه شب ها بیشتر ترسناکه چون دوستم سرما خورده بود و خودم تنهایی باید نگهبانی می دادم .

شب آن روز در بیمارستان:

شب آرامی و هیچ صدای نمیاد ، ساعت دونیم هستش و گربه هم سرو کلش اینجا پیدا نشده . همه جا خیلی آروم بود تا اینکه دوستم به من زنگ زد. هی می گفت اون اینجاست اون اینجاست و آخر صحبتشم یک فریاد کشید و تلفن رو قطع کرد. خیلی نگرانش بودم اما مکان خونه اش را بلد نبودم که برم پیشش گوشیشم خاموش کرده بود پس منم صبر کردم تا صبح ببینم چه خبر می شه .

صبح شده بودو می خواستم برم خونه و دیشب هم همچین آرام بود .

رسیدم خونه تلویزیون رو روشن کردم و زدم کمال اخبار که در شبکه خبر علام کردن که دوستم خونش آتیش گرفته و مرده تو همون لحظه صدای عجیبی از زیر زمین خونم اومد . اخبار علام کرد که هنوز جسد دوستم رو

پیدا نکرده بودند . رفتم داخل زیر زمین که

یهو..............................

این داستان ادامه دارد.......................😈...

لطفاً دنبال کن🌹


گربهبیمارستانگربه سیاه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید