ویرگول
ورودثبت نام
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤A
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
خواندن ۲ دقیقه·۹ ماه پیش

داستان گودال روح های گم شده (فصل 2)

666
666

پشت سرم را نگاه کرده همه جا مه آلود بود تنها چیزی که دیدم دختری بود که کاملا چشم هایش سیاه بود و از دهانش خون میچکید بود . دختر ناگهان غیب شدن . چند دقیقه بعد صدای فریاد پسر بچه ای را از پشت سرم شنیدم برگشتم و پسر بچه ای را دیدم با مشخصات دختر بهش توجه نکردم چون یه حسی بهم میگفت توهم هست .

چند دقیقه همین روند ادامه داشت . تا یک دفعه وسط بیابان خشکی اما تاریک بهوش امدم . کاملا از زندگی پشیمان شده بودم تا اینکه صدای مردی به گوشم رسید خوشحال شدم و به سمت آن دویدم وقتی نزدیک مرد شدم دیدم مرد قیافه ترسناک و خونالودی دارد . دندان های تیز مرد دلم را به لرزه انداخت فرار کردم مرد به دنبالم دوید .

به کلبه متروکه ای رسیدم که شبیه همان کلبه ای بود که اول داخل آن رفتم داخل و در را پشت سرم بستم . سریع رفتم تا از در پشتی خانه فرار کنم که ناگهان چشم به جنازه های نصف شده کودکان خورد . ترس وجودم را فرا گرفت . مرد در را شکست و وارد خانه شود . از در پشتی فرار کردم که ناگهان به قایق و دریای که مه آلود بود رسیدم. ناگهان صدایی شنیدم . آقای مورگان آقای مورگان دورم کلی آدم جمع شده بودن .

مثل اینکه تصادف کرده بودم نمیدونم چرا اینجوری شد .

بعد از چند روز که از بیمارستان مرخص شدم فهمیدم که در سال های خیلی قبل پیرمردی در شهر زندگی می کرده . اون کودکان را می دزدید و سوار قایق کوچکش می کرد و به سمت جزیره میبردشون . از آنها تغذیه می کرد و جنازه های آنها را وسط اقیانوس مینداخت و اقیانوس به وسیله روح های عذاب کشیده کودکان تسخیر می شود و از آن وقت به بعد به آن اقیانوس مثلث برمودا می گویند ولی کسانی که داستان این پیر مرد را می دانند به مثلث برمودا گودال روح های گم شده می گویند.......

پایان......

مرد
۲۲
۰
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
🖤😈#@sarzaminedastan@#😈🖤
A
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید