قاتل نیمه شب>>>>>>>>>>>>>
تمام شبها میام کنار پنجره و به آسمون نگاه میکنم
هیچ وقت من اون شبو یادم نمیره کنار پنجره بودم دیدم سه نفر کنار خیابون افتادن درحالی که داشتن خون از دست می دادم.
سریع زنگ زدم به اداره پلیس وماجرا رو براشون گفتم بعد از 10 دقیقه پلیس رسید.
پلیس داشت دنبال مدرک می گشت اون سه نفر در راه بیمارستان جان خود را از دست دادند.
3ماه گذشت و هیچ خبری نشد .
و آن قاتل ملقب به قاتل نیمه شب شد .
بعد از یک روز پر کار اومدم خونه خیلی خسته بودم شنیده بودم قاتل نیمه شب 3 نفر رو هم کشته .
یکم کنجکاو شدم پس برای همین ساعتو روی 2 شب کوک کردم و تصمیم گرفتم
که برم جنگل و درست همونجایی که سه نفر کشته شده بودند.
به یکی از دوستام زنگ زدم و بهش گفتم بیاد خونه من و با هم بریم سمت جنگل و چند روز اونجا بمونیم.
ساعت 2 شب شد تمام وسایل مورد نیاز رو داخل ماشین گذاشتیم و راه افتادیم.
نزدیک جنگل بودیم که ماشین خراب شد از ماشین پیاده شدیم ولی بدون دلیل خراب شده بود وقتی رفتیم سوار ماشین بشیم در ماشین قفل شد.
این داستان ادامه دارد...........