ویرگول
ورودثبت نام
نویسنده ای جوان باذهن پیر
نویسنده ای جوان باذهن پیر
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

مرده ای که داره زندگی میکنه




همینطور داشتم پست های اینستاگرام رو نگاه میکردم یهو یه پست دیدم نوشت ترکیب داروهای مرگ اور که اگه این دارو هارو باهم بخورید می میرید. فورا سیوش کردم نه از ترس نه به خاطر این سیو کردم شاید همین روزا به کارم امد اون ترکیب ها بغضم گرفت وقتی روز بعدش تو گالریم کلیپو دیدم با خودم فکر کردم که چی شد به اینجا رسیدم، جایی که هیچی خوشحالم نمیکنه هیچی بهم حس زندگی نمیده اصلا حس زندگی چطوره مطمنم هرجوری هس جز این احساسات لنتی که الان داره بند بند سلولمو میگیره. مامانم گفت خوبی خجالت کشیدم بگم نه با خودم فکر کردم این چند مدت همش گفتم نیستم پس زشته الان بگم نه نیستم پس با لحن خسته ای گفتم خوبم کلا هرکی گفت چطوری گفتم خوبم درحالی که درونم هزارتا جنگ بزرگه که هیچکدوم رو نمیشه اروم کرد کاش میشد تمومش کرد

غمگیندردخستهناراحتیمرده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید