بیگانه.
بیگانه.
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

غروب جمعه

غروب سردیست..درست مثل سردی دستانت..و وداع قرمز خورشیدی که هرروز سخت است، اما این روز ها سخت تر...
جمعه ها بی رحمند...غمی آشنا که نمیتوان دوستش نداشت...
آسمان با آن پهناوری ، غروب های جمعه تَنگ تر از تُنگ من است...همان تُنگی که بعد از تو، دریا را بر ماهی های قلبم حرام کرده است...
جمعه ها، تلخی نگاه آخرت را زیر زبانم می دوانند، مگر چشمانت فراموش می شوند؟
مگر میشود شیرینی لبخندت را از خواب هایم بگیرم؟
وقت رفتن، از یکی از همین راه ها رفتی، راه هایی که بسیارند برای رفتن..ولی چرا تمام این راه ها یک طرفه هستند؟ چرا هیچ راهی برای بازگشت نیست؟

کجایی؟..غنچه های دلم انتظارت با میکشند..و تو در اغوش گستان هایی...
تا سیاهی، ریشه ی غنچه هارا نبلعیده بیا..

نور افکن ها به تاریکی پیوستند و رقص خورشید تمام شد...
و دوباره ماه تنهاست...تنها با قلبی روشن با نور خورشید...

دوباره من ماندمو انتظار...

#بیگانه_میم_الف



غروبجمعه
بگفت آشفته از مه دور بهتر..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید