ویرگول
ورودثبت نام
طهورا کردی
طهورا کردی
طهورا کردی
طهورا کردی
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

"حقیقت مخدوش"

قسمت پنجم:

《چی رو؟》

این بار صدای آدرین است که به گوش می رسد. دستان رئیس مافیا دوباره در هوا ثابت مانده اند.

زیر لب می گویم:《مارک موریسون، الیزابت موریسون، اما موریسون، مارک موریسون پسر، هیچ وقت از خودت نپرسیدی شاید خودتم گیر دسیسه های مافیا افتادی؟》

دستان آدرین از شنیدن نام اعضای خانواده اش می لرزد. ادامه می دهم و رویم را به سمت همکار او می کنم: 《برایان کالینز. هیچ وقت از خودت نپرسیدی چه اتفاقی واسه مادربزرگ پیر‌ علیل و پولدارت‌ افتاد؟ مگز‌ کالینز.》

دندان هایش قفل میشوند. رویم‌ را به سمت آخرین فرد حاضر در جمع میکنم. زنی جوان با موهای قهوه ای تیره:《کلارا‌ مارتین، هیچ میدونی چه بلایی سر نامزد خوش قیافت‌ اومد؟》

سرم را به سمت رئیس مافیا می چرخانم:《همه ی اینا زیر سر اونه. من فقط لیست مقتول های مافیا رو گیر آوردم. اون نگران بود شما بفهمین خیلی از عزیزانتون‌ توسط خودش کشته شدن و بر علیهش‌ نقشه بکشین. مخصوصا شما دو تا، برایان و کلارا. از تنها کسایی بودین که به طور مستقیم باهاش در ارتباط بودین و اون حتی بیشتر نگران شد. اما حالا همتون حقیقت رو میدونین و خودتون میتونین انتخاب کنین طرف کی باشین. کسی که خونوادتونو‌ کشت یا کسی که باهاش مبارزه کرد؟ در ضمن، آدرین》

نگاهم را به او میدوزم:《 میدونی چرا برادرت یه روز زود تر از پدر و مادر و خواهرت مفقود شد؟》

جوابی نمیدهد. سرم را به سمت رئیس مافیا میگیرم و میگویم:《شاید اون بهتر بتونه بهت بگه، ها؟ مارک؟》

داستان کوتاهمافیاداستان جناییداستان معمایی
۳
۰
طهورا کردی
طهورا کردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید