با توجه به پویایی عجیب محیطهای کسب و کار و شرایط متغییر این روزها، برندگان واقعی این کارزار، سازمانهایی هستند که اعتماد مشتریان را جلب میکنند و در عمل اثبات میکنند که فلسفهی حضورشان در این شرایط پرابهام و رقابتی، تنها و تنها مشتری و پاسخ به خواستههای اوست. واقعیت این است که در دورهای قرار گرفتهایم که باید باور کنیم، در هر شرایطی تشخیص و اقدام برای رفع نیاز مشتری اولویت اصلی است.
در این سالها به تعدد سازمانهایی را دیدهایم که در تیمهای تحقیق و توسعه تمام تلاششان طراحی محصولات های تک و منحصربهفردی بوده که رقیبی برایش وجود نداشته باشد و بتواند یکهتازی کند، اما یک مسئله ساده و در عین حال مهم را نادیده گرفتهاند و آن، نیاز مشتری بوده و اینکه این محصول چه دردی را از مردم دوا خواهد کرد. مسلما چنین طرحهایی با هزینههای گزاف راه به جایی نبردهاند و یا به تولید انبوه نرسیدهاند و یا اینکه در توزیع و گرفتن سهم بازار به مشکل برخوردهاند. چنین واقعیتی را میتوان در هستههای کارآفرینی دانشگاههای مختلف کشور هم دید، تلاش مضاعفی که از سوی نیروهایی توانمند و نخبه شکل گرفته و چون به مصرفکننده نهایی ماحصل این تلاش و نیاز وی توجه چندانی نشده، نهایتا به موفقیت چندانی دست نیافته است.
اما در کنار همین موضوع بسیار شاهد بودهایم که کسانی یا سازمانهایی، طرحهایی دادهاند که خلا و نیاز تعداد وسیعی از مردم را پوشش میداده و به موفقیتهای عجیبی، آنهم نه با طرحهای پیچیده و تکنیکی شگرف، بلکه ساده و بدیهی دست یافتهاند. نمونه این واقعیتها را میتوان در تبلیغ محصولهایی دید که به محض مشاهده مخاطب جرقهای در ذهنش شکل میگیرد که بله، این همان چیزی بود که منتظرش بودم.
در کنار موضوعات عنوان شده، شاید بتوان یک فرایند ساده را برای پیشبرد سیاستهای کسب و کار تا به ثمر رسیدن موفقیت عنوان کرد و آن روش از این قرار است:
با لحاظ کردن مراحل بالا میتوان گفت که همینک باید شاهد موفقیت و ارزش افزوده حاصل از تلاش منطقیمان باشیم.