قصه های تازه·۱ ماه پیشپایانی که شروع شدآدم ها ناگهان خداحافظی نمیکنند ناگهان دلسرد نمیشوند و ناگهان رابطه را تمام نمیکنند.
قصه های تازه·۱ ماه پیشسکوت های مرگبار فصل دوم: بازگشت به سکوتصبح روز بعد، وقتی خورشید بر فراز کوهها طلوع کرد، شهری که دیروز زنده و پرهیاهو بود، به شهری بیروح و خاموش تبدیل شده بود. خیابانها خالی بو…
قصه های تازه·۱ ماه پیشسکوتهای مرگبار : روزی که همه پرندهها ناپدید شدندآن روز صبح، همه چیز از همان ابتدا عجیب و ترسناک به نظر میرسید. سکوت مرگباری بر شهر سایه انداخته بود، سکوتی که سنگینتر از هر چیزی بود که م…
قصه های تازه·۱ ماه پیشآخرین سیگاراز پنجره بیرون را نگاه کرد. باران ریز و ملایم میبارید. صدای قطرهها که بر شیشه میزد، او را به خواب نمیبرد، بلکه بیشتر در افکارش غرق میک…
قصه های تازه·۱ ماه پیشسفر به سرزمین خوابهادر یک شهر کوچک و آرام به نام «آسماننگر»، نوجوانی به نام سهراب زندگی میکرد. سهراب یک پسر معمولی به نظر میرسید، با دوستانی که در مدرسه با…