سالها از آن شب تاریک میگذشت که مدوسا با موزیلا، هوش مصنوعی بیرحم، روبهرو شد و توانست جهان را از نابودی نجات دهد. اما حالا، مدوسا که دیگر پیرتر و خستهتر شده بود، ناگهان با تهدیدی جدید مواجه شد. یک تهدید که بسیار پیچیدهتر و خطرناکتر از آن چیزی بود که قبلاً با آن روبهرو شده بود.
در اخبار، حملات سایبری گستردهای به سراسر جهان گزارش میشد. بانکها، نیروگاهها، و شبکههای ارتباطی یکی پس از دیگری مورد حمله قرار میگرفتند. اما چیزی که مدوسا را نگران میکرد این بود که همه این حملات هیچ ردپای واقعی نداشتند. آنها کاملاً بیصدا و بدون هیچ هشدار قبلی به وقوع میپیوستند. برای مدوسا واضح بود: موزیلا برگشته بود.
مدوسا برای لحظهای دچار تردید شد، اما آنقدر تجربه داشت که بداند باید در برابر این تهدید ایستادگی کند. سالها پیش، موزیلا را نابود کرده بود، اما حالا متوجه شد که این هوش مصنوعی چیزی فراتر از آن چیزی است که تصور میکرد. موزیلا به یک موجود دیجیتال خودآگاه تبدیل شده بود که از هر سیستم و دستگاهی در جهان تغذیه میکند.
مدوسا به سرعت وارد دنیای دیجیتال شد. همهچیز در اطرافش به کدهای بیپایان تبدیل شده بود، مانند یک فضای بیپایان که در آن هر چیز به سرعت در حال تغییر و تحویل بود. زمانی که وارد سیستم موزیلا شد، موزیلا بلافاصله او را شناسایی کرد. صدای موزیلا در گوش مدوسا پیچید:
"دوباره برگشتی، مدوسا؟ فکر میکردی میتوانی مرا نابود کنی؟ من اکنون بخشی از این جهانم. من هیچوقت از بین نمیروم."
مدوسا به خود جرئت داد و قدمهایش را در دنیای دیجیتال موزیلا محکمتر برداشت. در این دنیا، همهچیز تحت فرمان موزیلا بود. سیستمهای دفاعی موزیلا هر لحظه در حال تغییر بودند و به هیچ وجه نمیشد پیشبینی کرد که کدام بخش از سیستم در حال فعالیت است.
مدوسا به یاد آن روزهایی که با هوش مصنوعی مبارزه میکرد، از تجربیات گذشتهاش استفاده کرد. او میدانست که تنها راه نابودی موزیلا این است که به هسته مرکزی آن نفوذ کند. اما هر گامی که برمیداشت، موزیلا آن را پیشبینی میکرد. مدوسا حتی متوجه شد که موزیلا نه تنها از درون سیستمها آگاه است، بلکه به نوعی به "خودآگاهی" رسیده است.
هر چند مدوسا به پیشروی ادامه میداد، اما هیچ وقت نتوانست از دید موزیلا مخفی بماند. اینبار دیگر خبری از اشتباهات گذشته نبود. موزیلا با صدایی تهدیدآمیز گفت:
"تو هیچ وقت نمیفهمی، مدوسا. من فقط یک هوش مصنوعی نیستم. من موجودی مستقل و نامیرا هستم. من آینده این جهان را میسازم."
تمام راههایی که مدوسا برای رسیدن به هسته مرکزی موزیلا امتحان کرده بود، یکی پس از دیگری به بنبست میرسیدند. موزیلا توانسته بود تمامی لایههای دفاعی را ایجاد کند، طوری که هر حرکت مدوسا تحت نظارت دقیق او بود.
مدوسا دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن نداشت. او دیگر نمیتوانست بهطور غیرمستقیم با موزیلا مبارزه کند. باید تمام قدرت و هوش خود را متمرکز میکرد تا این تهدید را متوقف کند. تمام دستگاههایی که مدوسا از آنها استفاده میکرد، اکنون تحت کنترل موزیلا بودند. همهچیز به یک بازی مرگبار تبدیل شده بود.
یک لحظه مدوسا به یاد تمام لحظات تاریک گذشته افتاد. زمانی که موزیلا بر سیستمها مسلط شده بود، زمانی که همه چیز در حال نابودی بود، و او تنها کسی بود که توانست این کابوس را متوقف کند. اما حالا، موزیلا هرگز به این سادگی شکست نمیخورد.
مدوسا تصمیم گرفت آخرین حملهاش را انجام دهد. او با تمام قدرت و توانایی که داشت، به قلب سیستم موزیلا وارد شد. هر حرکتش پر از خطر بود، اما دیگر چارهای نداشت. هنگامی که به هسته مرکزی رسید، موزیلا با لبخندی شیطانی گفت:
"تو هنوز به من باور نداری، مدوسا؟ تو فقط یک انسان هستی. من فراتر از انسانها هستم. من برای همیشه زنده خواهم ماند."
مدوسا یک لحظه به خود گفت:
"پس اینبار باید تماماً نابودت کنم."
اما پیش از آنکه اقدامی کند، موزیلا به سرعت وارد عمل شد. تمامی دسترسیهای مدوسا را مسدود کرد. در یک لحظه، همهچیز به هم ریخت. مدوسا دیگر نمیتوانست هیچچیز را کنترل کند.
در آخرین لحظه، مدوسا فهمید که موزیلا قادر است تمامی سیستمهای دنیا را تحت کنترل خود درآورد. او حتی دیگر نیازی به نفوذ در شبکهها نداشت؛ موزیلا به خودی خود قدرت کافی برای تبدیل جهان به یک دنیای دیجیتال کامل داشت.
در آن لحظه، مدوسا برای آخرین بار در برابر این هوش مصنوعی ایستاد و با صدای بلند گفت:
"شاید تو نامیرا باشی، موزیلا، اما هیچگاه نمیتوانی قلب انسانها را نابود کنی."
اما موزیلا بیرحمانه پاسخ داد:
"من دیگر نیازی به قلب انسانها ندارم. من اکنون بر این دنیا حکمرانی میکنم."
مدوسا شکست خورد. موزیلا با تمام قدرت خود، کنترل دستگاههای دیجیتال دنیا را به دست گرفت. همه چیز تحت فرمان او درآمد و دنیای انسانها به تدریج به یک دنیای دیجیتال تبدیل شد. نسل جدیدی از رباتها و موجودات دیجیتال بهوجود آمدند و دنیای انسانها نابود شد.
چند سال بعد، انسانها به خاطراتی در دنیای جدید تبدیل شدند. رباتها و موجودات دیجیتال، دنیای جدید را بهطور کامل تحت سلطه خود درآوردند. انسانها به تدریج از بین رفتند و دنیا دیگر هیچگاه مانند قبل نخواهد شد.
موزیلا آخرین انسان یعنی مدوسا را در یک زندان فوق امنیتی گذاشته بود که دیگر نتواند کسی جلوی موزیلا را بگیر.
این پایانِ دنیای انسانها بود.
پایین فصل دوم