از کودکی مدام در گوشمان میخوانند که «بچه خوب همیشه مهربونه؛ اخم نمیکنه؛ سر و صدا راه نمیندازه و...». در کتابها و رسانهها نیز بسیار شنیدهایم که آدم بااخلاق هیچوقت قادر به بیرحمی و اجرای پلیدی نیست. آنقدر از این و آن چنین نصیحتهایی به سمع و نظرمان رسیده که باورمان شده به هیچوجه در هیچ شرایطی نباید بیرحمانه رفتار کنیم و «ظالم» نباشیم.
اما این قضیه تا چه اندازه در زندگیمان اثرگذار است؟ آيا میتوان بدون قابلیت ظلم در زندگی به جایی رسید؟ عرف جامعه که میگوید باید فاقد هرگونه بیرحمی باشیم؛ نظر فیلسوفان و روانشناسان اما چیز دیگری است.
نظر بزرگان در زمینه بیرحمی چیست؟
دکتر جردن بی.پیترسون، یکی از معروفترین پروفسورهای حال حاضر معتقد است: «فردی که قادر به بیرحمی نباشد، لاجرم قربانی آنهایی میشود که این قابلیت را در خود دارند». پیترسون بر این باور است که نباید از وجود پلیدی در وجود آدمها چشم بپوشیم و حتما میبایست به این امر واقف باشیم که همه ما بهوقتش هم میتوانیم پرخاشگر باشیم، هم مخرب، هم ظالم و هم بیرحم. او میگوید: «اگر درون خود را بدون رودربایستی واکاوی کنید متوجه میشوید که قادر به انجام چه کارهای زشت و بیرحمانهای هستید. به ظلمهایی که هیتلر آلمانی یا استالین روسی مرتکب شدهاند نگاه بیندازید؛ همه میپرسند که چطور ممکن است آدمی تا این اندازه بیرحم و ظالم باشد؟ غافل از آنکه نمیدانند هیتلر و استالین نیز مثل من و شما آدم بودهاند. فقط با این تفاوت که جلوی خوی بیرحم خود را نمیگرفتند».
در زندگی مواقعی پیش میآید که نیاز به بیرحمی داریم، برای مثال در مواجه با قلدرها و زورگوها؛ اگر بتوانیم خوی بیرحم خود را به اینگونه افراد نشان دهیم، مسلما خودشان را عقب خواهند کشید. این امر از لحاظ روانشناختی نیز کاملا تایید شده است. البته بیرحم بودن شاید آنچنان جذاب به نظر نرسد، اما برای برقراری آرامش در زندگی ضروری است؛ فقط میبایست قادر به کنترل آن باشیم. یعنی باید این توانایی را در خود پرورش بدهیم تا در مواقع نیاز از آن استفاده کنیم؛ ولی نه همیشه و در هر شرایطی. درست مثل مبارزان و ورزشکاران بزرگی که توان تخریب و نابودی هر حریفی را دارند ولی بهخوبی از پس کنترل این ویژگی خود برمیآیند.
آلن واتز، فیلسوف فقید نیز معتقد است انسان میبایست به پلیدیهای درون خود واقف باشد. او در اینباره میگوید: «هر انسانی دچار خطا میشود. خطا کردن، عنصر اساسی برای پیشرفت و یادگیری بشر به شمار میرود. تا وقتی نتوانیم به پلیدیها و نواقص درون خود مسلط شویم، به سراغ تقویت و بهبود آنها نمیرویم. هر کس میبایست با استفاده از خوی بیرحم و ظالم درون خود دست به اشتباه بزند، ریسک کند، تا بتواند طعم تجربههای دلخواه در زندگیاش را بچشد. تنها نکته مهم این است که اشتباهاتمان را بشناسیم، ریشههایشان را دریابیم و پس از آن دیگر مرتکبشان نشویم؛ به همین راحتی».
کلام آخر
بنابراین نباید بیش از اندازه به افسانههایی که از بچگی برایمان تعریف کردهاند اهمیت بدهیم و میبایست واقعیت را در آغوش بگیریم. باید به این درک برسیم که ما مثل تمام مردم جهان، هم دارای ویژگیهای منفی هستیم، هم مثبت. هر چه زودتر باید بفهمیم که بیرحم بودن و قد علم کردن برای زورگوها و تعیین حد و مرز برای دیگر متجاوزان، یکی از مهمترین مهارتهایی است که باید یاد بگیریم. این پرورش بیرحمی در درون، در شرایطش به کارمان میآید. دکتر پترسون میگوید: «برخی از آدمها حتی از فکر کردن به مرگ والدینشان نیز واهمه دارند. بله مرگ والدین واقعیت دردناکی خواهد بود ولی اگر حتی نتوانید به آن فکر کنید، کلاهتان بدجوری پس معرکه خواهد بود! چون وقتی که این اتفاق رخ بدهد به علت عدم آمادگیتان، از درون متلاشی خواهید شد و در آن شرایط بحرانی به هیچ دردی نخواهید خورد و این بیمصرف بودنتان در آن شرایط هم برای خود و هم برای اطرافیانتان ضرر خواهد داشت. حال تصمیم با خودتان است؛ آیا میخواهید در مواقع بحرانی یک آدم بهدرد بخور و آماده باشید یا یک آدم شکسته و بیمصرف؟».