صدایی میشنوم ک آشناست
دور است
اما آشناست
مبهم است
اما مدهوش کننده
همانند قطره ای کوچکی که بر زمین میخورد
صدایش ضعیف است
اما قابل لمس
چرا تا به حال به موسیقی درونم گوش نسپرده بودم
انقدر گوش ندادم...
که مثلِ عطر و بوی بهار میرود و هر یک سال میآید.
میآید و به شکل باران رخ مینماید.
اول قطره به قطره زمزمه میکند؛
آن وقت است که طوفان بی قراری های هر شبم شکل میگیرد.
آن قطره هم حق دارد
آن هم خسته شده
از گوش ندادن هایم...