ویرگول
ورودثبت نام
مجی
مجیتنها
مجی
مجی
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

مهاجر

مهاجر بودم بین افق های شانه هایت...

پریشان بودم در احتمالِ احتمال دوست داشتنت،

مسکنی بر احوال و تشبیهی در این افتادهِ حال...

و من کنایه در این جدال!

کجای کار بودم در این خوشی؟

کم و بیش بودم در این خوشی

اخر مرا چه به عشق و عاشقی!

مرا چه به این حال، حالِ خماری!

غرورِ سرد را چه به این بازی؟

بیست و اندی سال سکوت را چه به هم نوایی!

اخر، گیسوان پر شورت چه به این دنیا؟

پسرِ خشکی را چه به دریا؟!

تقدیم به ح

شعرشعر نو
۱
۰
مجی
مجی
تنها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید