ویرگول
ورودثبت نام
سینا
سینا
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

نه دیگه این واسه ما دل نمیشه...!


آدم تو نوجوونی برای اولین بار تنهایی ارتباطی رو حس میکنه. سعی میکنه تنهایی ش رو از بین ببره. هیچوقت نمیشه. بعدش یا تنهایی کنار دیگران وقت میگذرونه، یا تنهایی ش رو می پذیره. اگه بپذیری؛ اونوقت حس میکنی تو یه جزیره هستی که هیچکس دیگه دور و برت نیست. طی سالها سکونت تو جزیره، بهش عادت میکنی، جزیره رو اونطور که دوست داری میچینی، یه جورایی بومی جزیره میشی. اونوقت ه که آدم به تنهایی ش معتاد میشه. دیگه دوست نداری ازش بیرون بیای. موقعی سخت میشه که هر روز با قایق میان دم ساحل و ازت میخوان که باهاشون بری. اما تو اصلا یادت نیست که قبل از اینکه تو جزیره باشی دنیا چه شکلی بود!

پ . ن:

من این روزا خیلی سرم شلوغه، اصلا فرصت و حس و حال نوشتن و خوندن و... ندارم.

بچه های ویرگولی؛ هنوز کسی من و یادش هست؟

جالبه برام که اصلا فک میکنید که سینا چی کار میکنه؟ چخبر از آقا سینا!!!

چون من به بعضی هاتون فک میکنم.



تنهاییجزیره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید