استرس نوعی واکنش طبیعی بدن هنگام تغییرات، تهدیدات و اتفاق های خاص است که به صورت تغییرات جسمی، ذهنی و روانی خود را نشان می دهد. از نقطه نظر علمی زندگی در حالت استرس یعنی زیستن در حالت بقا. همین واکنش جان اجداد ما را از حمله جانوران درنده نجات داده است.
اعصاب سمپاتیک سیستم اعصاب خودمختار در استرس نقش ایفا می کند. که به آن سیستم "ستیز و گریز " هم گفته می شود چرا که به ما کمک میکند تا چه زمانی و چگونه به خطر واکنش نشان دهیم.
این روزها عامل خیلی از بیماری ها را استرس می دانند. اما این اتفاق چگونه می افتد؟
همه ما توانایی مقابله با هجوم کوتاه مدت استرس را داریم و با برطرف شدن عامل استرس زا بدن به طور معمول در عرض چند ساعت به تعادل می رسد و سطح انرژی خود را افزایش داده و منابع حیاتی خود را بازیابی می کند.
اما اگر استرس در عرض چند ساعت به پایان نرسد، بدن هرگز به حالت تعادل بر نمی گردد.در حقیقت هیچ ارگانیسمی در طبیعت نمی تواند برای مدت طولانی زندگی در حالت اضطرار را تحمل کند.
هنگامی که سیستم عصبی ستیز و گریز به دلیل استرس مزمن روشن می شود و روشن می ماند، بدن از تمام ذخایر انرژی خود استفاده می کند تا با تهدید مداومی که از محیط خارجی دریافت می کند مقابله کند بنابراین هیچ انرژی ای برای رشد و ترمیم در محیط داخلی بدن باقی نمی ماند و سیستم ایمنی که بر دنیای درونتان نظارت دارد نمی تواند این کمبود را تحمل کند و شما بیمار می شوید.
احتمالا شما هم تجربه سرماخوردگی بعد از یک استرس نسبتا طولانی را داشته اید.
انسان ها به خاطر مغزهای بزرگی که دارند می توانند به مشکلات خود فکر کنند.حوادث ناگوار گذشته را مرور و خود را در بدترین موقعیت ها در آینده تصور کنند و بدین ترتیب واکنش استرس را فقط با فکر کردن و نه رویدادی جدید، فعال می کنند. وقتی واکنش استرس روشن می شود، خواه در پاسخ به تهدیدی واقعی باشد و خواه تهدیدی خیالی ، آبشار قدرتمندی از مواد شیمیایی و هورمونهای استرس وارد گردش خون ما شده و انفجار قدرتمندی از انرژی را به ما می دهد و این کار بسیار اعتیادآور است چون مانند نوشیدن قهوه برای مدتی شارژ می شویم.
چه در جنگل باشیم و شیر به ما حمله کند و چه در فروشگاه سر کوچه با همسر سابقمان رو به رو شویم ،چه خاطره تصادف هفته پیش را مجسم نماییم و چه بحث احتمالی فردا صبح با رییسمان را پیش بینی کنیم، واکنش استرس در ما رخ می دهد و ما احساسات مربوط به آن را تجربه می کنیم.
احساسات بازخورد شیمیایی تجربیات گذشته هستند. حواس پنجگانه ما اطلاعات را از محیط ضبط می کنند و آنها را جهت پردازش به مغز می فرستند.دسته هایی از نورونها در مغز به شکل شبکه در می آیند و در آنجا مغز ماده شیمیایی تولید می کند که به سرتاسر بدن منتقل می شود.آن ماده شیمیایی احساس نام دارد. ما وقت می توانیم رویدادی را بهتر به یاد آوریم که احساس آن را به یاد بیاوریم.
و هر چه بهره احساسی ما از رویدادی (چه خوب و چه بد) بیشتر باشد آن رویداد راحت تر در حافظه بلند مدت ما نقش می بندد.
وقتی ما حادثه دردناکی را تجربه می کنیم،تمایل داریم از نظر عصبی در مدار آن تجربه فکر کنیم و از نظر شیمیایی هم تمایل داریم در مرزهای احساسات ناشی از این رویداد احساس کنیم.
برای ترک استرس در همان لحظه ای که خود را از مواد اعتیادآوری مانند افکار و احساسات آشنای مرتبط محروم می کنیم،احساساتی مانند میل شدید به فکر کردن درباره آن موضوع استرس آور و خستگی و درد ترک اعتیاد ناشی از مدت کوتاهی فکر نکردن به موضوع و کوهی از صداهای درون مغزی را تجربه می کنیم که ما را مجبور می کند مجددا برای تجربه احساسات آشنای استرس یعنی همان ماده شیمیایی که به آن معتاد شده ایم به آن موضوع فکر کنیم و تغییر نکنیم.
و از همه بدتر این است که چون ما کیستی خود را در مشکلاتمان می بینیم، همیشه در این ترس زندگی می کنیم که اگر مشکلاتمان را از ما بگیرند ما دیگر به چه چیز فکر و درباره چه چیز احساس کنیم؟
اکثر افراد وقتی مدتی با مشکلی دست و پنجه نرم می کنند و یک باره آن مشکل حل می شود،بعد از آن در کنار خوشحالی خود بلاتکلیفی ای ناشی از نداشتن موضوعی برای رسیدگی دارند!
راهکارهای متفاوتی برای کاهش استرس وجود دارند اما قطعا بهترین آنها این است که به گونه ای روی ذهن خود مسلط باشیم تا استرس " اعتـیـــاد" ما نشود.