مرجان زرین قلم
مرجان زرین قلم
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

چگونه فکر می کنیم؟

برای آن که بدانیم ما چگونه فکر می کنیم لازم است ابتدا با سلول عصبی آشنا شویم.
نورون ها اصلی ترین ترین سلول های عصبی هستند و از سه بخش جسم سلولی، آکسون و دندریت تشکیل شده اند.
وظیفه دندریت ، آوردن پیام عصبی به جسم سلولی و وظیفه آکسون ، بردن پیام عصبی از جسم سلولی جهت انتقال به نورون بعدی است. نورونها در فضای سیناپسی با هم ارتباط دارند.معمول ترین فضای سیناپسی بین نورونها،بین آکسون نورون قبلی ( نورون پیش سیناپسی) و دندریت نورون بعدی ( نورون پس سیناپسی) است که در آنجا انتقال دهنده های عصبیِ تولید شده از نورون پیش سیناپسی، انتقال شیمیاییِ پیام عصبی را ممکن می سازند.

حال دو جنبه برای ” فکر کردن” در نظرمی گیریم. یکی جنبه روان شناختی و دیگری جنبه عصب شناختی.


از نظر روان شناختی تفکر، فعالیتی است که مغز ما آگاهانه برای درک،تصمیم گیری،برنامه ریزی،نتیجه گیری، پیش بینی و یا یادآوری دنیای اطراف انجام می دهد. 
و از نظر عصب شناختی فکر کردن عبارت است از فعال کردن شبکه های مختلف نورونی در مغز که با فعالیت الکتروشیمیایی نورونها همراه است.

به عبارت دیگر ما برای درک،تصمیم گیری،برنامه ریزی،نتیجه گیری، پیش بینی و یا یادآوری دنیای اطراف
می بایست شبکه های مختلف نورونی را فعال کنیم.

ذهن ما چیست؟

و اما ذهن را می‌توان مجموعه‌ای از اندوخته های فکری یا ذهنی یک فرد تعریف کرد.ذهن، در اصل یک تابع یا ویژگی است که توسط مغز ساخته شده است و با فرآیندهای شناختی مانند تفکر، ادراک،حافظه،استدلال، احساس، خیال و خلاقیت مرتبط می باشد. ذهن به گونه ای بستری برای افکار ما است.
به عنوان مثال، وقتی یک مشکل را حل می‌کنیم، در حقیقت ذهن ما از دانش و تجربه‌های قبلی استفاده می‌کند و در نتیجه با استفاده از فعالیت الکتریکی نورون‌ها در مغز، به یک راه‌حل می‌رسیم.


از نظر عصب شناسی، ذهن همان مغز فعال است. به عنوان مثال شما ذهن خاصی برای رانندگی با ماشین خود دارید و ذهن دیگری برای شانه زدن موهایتان و نیز هنگام خواندن یک کتاب و یا گوش دادن به یک موسیقی هم ذهن های متفاوت دیگری دارید که هیچ کدام با هم یکی نیستند.

هر بار که شما هر یک از این کارها را انجام می دهید، توالی و الگوی خاصی از شبکه های عصبی را روشن می کنید. این شبکه های عصبی صرفا مجموعه ای از نورون ها هستند که به صورت گروهی با هم کار می کنند . درست مثل یک برنامه نرم افزاری خودکار.چرا که شما آن کار خاص را بارها انجام داده اید.

پس هر چه شبکه های خاصی را با هم برای انجام یک کار و یا تولید یک فکر فعال کنید، پیوند میان نورونهای آن شبکه ها قوی تر و یا به زبان ساده تر مسیر عصبی آن الگوی خاص نورونی ضخیم تر می شود.
هنگامی که در حال یادگیری هستید و چیز جدیدی را تجربه می کنید حواس پنجگانه شما داستان را به صورت عصبی در مغزتان می نویسند و پیوندهای سیناپسی جدیدی ایجاد می شود تا مغز ارتقا پیدا کند.

هر تجربه / یک احساس

تجربه نه تنها با ایجاد مدارهای جدید مغز را غنی تر می کند بلکه منجر به ایجاد احساساتی نیز می شود.
 گفتیم احساسات را به عنوان بازخورد شیمیایی ِ حاصل از تجربیات گذشته در نظر بگیرید.

و هر چه ضریب احساسی یک واقعه در زندگی شما قوی تر باشد، آن را بهتر به یاد می آورید.

خاطرات طولانی مدت به همین صورت شکل می گیرند.قطعا تکرار یک فکر،انتخاب، رفتار، تجربه یا احساسات منجر به برقراری رابطه سیناپسی طولانی مدت تری خواهد شد.
بنابراین اگر یادگیری به معنای ایجاد ارتباطات جدید سیناپسی در مغزمان است، خاطرات زمانی است که ما این ارتباطات را حفظ می کنیم.
در واقع تمام آنچه ما از وقایع به یاد می سپاریم، صدا، تصویر و احساس است و البته منظورمان از احساس نه تنها تجربیات ذهنی ای است که از طریق حواس پنج‌گانه ایجاد می شود بلکه عواطفمان را هم در بر می گیرد.

چرخه فکر _احساس

وقتی به چیزی فکر می کنید ( خاطره ای به یادتان می آید) یک واکنش بیوشیمیایی در مغز شما شروع می شود که باعث می شود مغزتان سیگنال های شیمیایی خاصی آزاد کند.از این طریق است که افکار غیر مادی به معنای واقعی کلمه تبدیل به ماده می شوند.در حقیقت آن ها پیام رسان شیمیایی می شوند.این سیگنالها باعث می شوند بدن شما دقیقا همان چیزی را احساس کند که دارید به آن فکر می کنید.همین که متوجه شدید احساس خاصی دارید سپس افکار بیشتری برابر با احساس خود ایجاد می کنید و سپس مواد شیمیایی بیشتری را از مغز خود آزاد می کنید تا چیزی را که فکر کرده اید احساس کنید.

به عنوان مثال اگر فکر ترسناکی به سراغتان می آید، احساس ترس می کنید. لحظه ای که احساس ترس
می کنید، این احساس شما را تحت تاثیر قرار می دهد تا بیشتر به افکار ترسناک فکر کنید و این افکار باعث آزاد شدن مواد شیمیایی بیشتر در مغز و بدن می شوند و در نتیجه باعث می شوند ترس بیشتری داشته باشید.

به عبارت دیگر شما در حلقه ای گیر می افتید که افکار شما احساساتتان را تولید می کند و احساسات شما منجر به تولید افکار بیشتر می شود. این چرخه ، چرخه فکر _ احساس نام دارد و به مرور زمان شما نسبت به آن شرطی می شوید.در مطالب بعدی آن را موشکافانه تر بررسی خواهیم کرد.



روان شناختیشبکه‌های عصبیموفقیتاحساسخودشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید